بیداری آذربایجان- ابوالفضل وصالی: الله و اکبر، استغفرالله و التُوبه، بر شیطان و اعوان و انصارش لعنت … ؛ خدایا خداوندا ، تو را قسمت می دهیم به وحدانیت خودت، ما را بیش از این چنین با بلاهت های سخت روان کاه آزمون نفرما و گر معصیتی داریم جزایش را همان بر دوزخ موعود اخروی […]
بیداری آذربایجان- ابوالفضل وصالی: الله و اکبر، استغفرالله و التُوبه، بر شیطان و اعوان و انصارش لعنت … ؛ خدایا خداوندا ، تو را قسمت می دهیم به وحدانیت خودت، ما را بیش از این چنین با بلاهت های سخت روان کاه آزمون نفرما و گر معصیتی داریم جزایش را همان بر دوزخ موعود اخروی نگه دار که آتش آن هزار بار از عذاب و جزای برخی از این مسئولان که بر مقدراتمان مستولی شده اند شرافت دارد !
بار الها ؛ بعد از آن ماجرای الیمِ صدور حکم مشاورت و دستیاری متلمذ علم مرغ و طیور برای رئیس شورای اسلامی کلان شهر فرهنگی و تاریخی تبریز ، بیچاره گوشمان به چه ارائه طریق حکیمانه ای ازجناب شهردار منتخب شورای مرکب از ۱۳ تن انواع اصلاح طلب و اصولگرا و مستقل و « غیره » متلذذ می گردد ؟! ؛ : احیای شغل شریفه ی سنتی « جان سورتن » ، آن هم با مقیاسه ی متهورانه ی آن با ماساژ معروف « حمام ترک » ( انگار دُمل را با خال مه رویان یکی پنداری ! « خال مه رویان سیاه و دانه ی فلفل سیاه / هردو جانسوزند اما این کجا و آن کجا » – ) و آنگاه با استدلال اینکه ماساژچی های حمام ترک، هتل های دنیا را قُرق کرده اند و لابد فرصت های شغلی را از بیکاران پشت میز طلب وطنی – لابد متملک بر انواع و اقسام مدارک آکادمیک – ربوده اند به صرافت احیاء پیشه ی « جان سورتن » افتادن !!!
حالا صرفنظر از اینکه احیای شغل « جان سورتن های سنتی مورد نظر جناب شهردار کلان شهر تبریز » ، که خاستگاه آن حمام های عمومی منقرض شده ی مجهز به « خزنه های » – معروف حضور – معمرین دهه های ۵۰ و ۶۰ می باشد که خانه های کاهگلی معاصر آن فاقد حمام خانگی بودند و – رویم به دیوار – حاج آقا و حاج خانم ها خصوصاً ایام آخر هفته ، بُقچه بدست روانه ی آنجاها بهر استحمام و غسل واجب قربتا الی الله می شدند که اوقات قبل از ظهرش زنانه و عصرش مردانه بود ، و لاجرم احوالات محرمانه ی اندرونی بر خلایق کوچه و بازار و هکذا اصناف و کسبه و غیره هویدا می فرمود و الغرض با غسل ارتماسی در خَزنه هایی که صدها نفر معلوم نبود چه معجونی در آبِ همچی کِرمی رنگ تیره ی آغشته به انواع ریزه مو و خلط دهان و دماغ و هکذا ویتامین کچلی و دُملی و زخم و خراش اندامی و غیره داخلش تولید می فرمودند و تَه آبش از فرط غلظت رویم به دیوارهای داخل آن با چشم مسلح هم قابل رویت نبود و تازه باید همان معجون را چند بار به حکم برخیها قِرقِره حلق فرموده و دور دهان و لثه و دندان حسابی می چرخاندی تا حق مطلب ادا گردد، نشان به این نشان که آدم حتی از تصور آن بعداز چهل سال و اندی خامی و خریت عُقش می گیرد و چه بسی از قِبل آن به دردهای موسوم بر « ناغافل » به درجه ی هلاکت نایل می شدند و حالیا مقایسه ی مع الفارق آن با زمانه ای که – علاوه بر کاخ ها ی شمال شهر و ویلاهای حومه که – اتفاقاً شخص حضرت ایشان سبقه ی شهرداری در یکی از آن مناطق دارند – به تاسیسات سونا و جکوزی و استخر و نیز به قول حضرتشان « حمام ترک » آن هم از نوع لاکچری و مدرن آراسته اند، بلکه حتی آلونک های زورآباد ها هم اگر هیچ چیز هم نداشته باشند حکماً سوراخ و دخمه هایی از برای دوش گرفتن همی دارند؛ احیاء شغل « جان سورتن لر » چه جایی از اعراب دارد !!
اولاً، مگر شهر کلان تبریز که با تمام بزرگی و شکوه و جبروت تاریخی اش بنا به دلایلی که فهمش با اشارتی بر اهل نظر سهل است ، آزگاری است بر درد #حقارت مبتلاست ( العاقل یکفی بالاشاره ) ، چند « دانه ! » هتل بین المللی و غیره ی دارای امکانات استخر و سونا و حمام ترک و فارس و عرب و عجم دارد که با احیاء شغل سنتی « جان سورتن » بتوان بحران بیکاران در شان – حالا متوقع پشت میز نشینی پیشکش آقایی که شما باشید – ، بلکه همان دلاک های لیف و کیسه بدست عهد قدیم را با این فکر قهقرایی حضرت ایشانِ (مجلوس بر صندلی قاسم خان والی ها و ارفع الملک ها و تربیت ها و وارسته ها ) ، ولو به دور از چشم و گوش مقامات وزارت بهداشت – حل کرد ؟!! چهارتا ، پنج تا ، ۱۰ تا ، ۲۰ تا اصلاً شما به فرض محال و اوهام و ابتلاء مالیخولیایی ، بفرمایید ۱۰۰ تا ؛ آن وقت چه می کند کندن یک تار مو از پیکر آقا شتره ی کج و معوج لندهور ؟!
دویماً، با این همه کوبیدن و برج سازی و « غیره » بر جای آن حمام های عمومی ، مگر چند تا ازآن گرمابه های طاق در طاق قدیمی در این شهرِ درَندشت یافت همی شود که از تبدل بر کافه سنتی در امان مانده تا به فرض ، مردم از باب « نوستالژی » و یا اصلاً « دلخوشی » گهگاهی بی خیال انواع ماساژ درمانی های علمی و طبی ، و به تاسی از آباء و اجداد ، بُقچه بغل راهی آن حمام ها گردند و تن بر «جان سورتن ها » وانهند ؛ ای الهی قربان بخش اول نام دومت گردم ؟!
سِیوماً ، حضرتعالی که در عصر تسخیر فضا و انفجار اطلاعات و ظهور استارت آپ ها و نانو تکنولوژی ها ، در مقام مدیر به اصطلاح متخصص و علمی ، از میان ۱۲۴ هزار پیغمبر یاد جناب #برجیس افتادی ، چقدر حاضری از دوروبری های نسبی و سببی خویشتن خویش را – البته اگر به مصداق فرموده ی عضو حقوق دان جناح تدبیر و امید شورای اسلامی تبریز بخت برگشته ، از تصاحب میز و صندلی در دفتر مخصوص خویشتن خویش تان محروم مانده باشند و یا اصلاً مشتی از همینان محروم نمانده را بهر احیاء شغل سنتی « جان سورتن » من باب « پایلوت » مفتخر گردانید تا هم مشت محکمی بر دهان یاوه گویان شرق و غرب ( به استثناء روس و چین ) بنوازید و هم بر تردیدات ابتلاء بر هر سوء عافیت بخش فوقانی خط بطلان کشیده و هم نام خود را در کتاب نوابغ « پست مدرنیسم » ثبت نمایید و یک اولین دیگری بر القاب اولین های شهرمان بیفزایید؛ و احیاناً اگر مسبوق بر آن حرفه اید که فیلتان را یاد هندوستان انداخته است ، یک نمایش نمادین « جان سورتمک » والبته « مشت مال » به عنوان مکمل آن ، در صحن صحین شورای شهر اولین ها با تلبس بر لُنگ و ترجیجاً بر پیکر شیخ الشورای شهیر هم مرامِ مجهز بر مشاور و دستیار ویژه ی مرغ و طیور ، از باب ثبات صدق گفتار جای دوری نمی رود که هیچ ، بلکه موجب بسی ازدیاد تشعف در شهروندان شوربخت می گردد و می ارزد بر صدتا جلسات بی خاصیت که جز بلا بر نمی انگیزد !
چهارماً ، جای شکرش همی بسیار باقی است که جناب شهردار در این اوضاع « کیم کیمه دیر باس گئدسین » به صرافت احیاء مشاغل سنتی دیگری چون پیشه ی « حوض بوشالدان لار » هم نیافتاده که در اثر توسعه ی شبکه ی فاضلاب به تاریخ پیوسته است و نیز سایر حرفه های نوستالژیک مانند « معرکه گیری های خیابانی با خرس و گرک و مار و میمون و زنجیر پاره کردن و خر را با دندان بلند نمودن و حرفه هایی چون خروس بازی و کفتر پرانی و رمالی و بخت گشایی و دعای محبت نویسی و حسن شمالی و غیره » و هکذا مشاغله الکراهه ی قدیمی داخل محله ی پاساژ و حوالی گجیل تبریز در عهد طاغوت و محصولات « نی قازانی » که از برکت انقلاب بسی رونق زیر زمینی دارند و اگر روی زمینی شوند کلی اشتغال زایی غیر پشت میزنشینی تولید همی کرده و موی دماغ اقرباء پشت میزنشین سببی و نسبی حضرات در دفاتر مدیریتی نگردند؛ و همچنین احیاء « جانی ققللی لار » در عزاداری های دهه ی محرم ؛ والا – بلا نسبت – باید خر می آوردیم و کلی باقالی بار می کردیم در این وانفسا !
شاعر می فرماید :
تا مرد سخن نگفته باشد/ عیب و هنرش نهفته باشد !
فاطمه
تاریخ : ۱۲ - آذر - ۱۳۹۸عالی بود واقعا نویسنده اینارو از کجا نوشته چقدردقیق وعالی واما نظرم راجع به این سخنان اولا کمی خندیدیم دلمون باز شد البته باید گریه میکردیم گریه به حال مردم بافرهنگ واصیل تبریز