چرا در مورد تحرکات آذربایجان در قفقاز جنوبی باید بدبین بود؟
چرا در مورد تحرکات آذربایجان در قفقاز جنوبی باید بدبین بود؟
در علم روابط بین الملل همواره تاکید می‌شود که وقتی کشور‌ها قادر و مایل به حل مشکلات خود با دیگران هستند، هیچگاه به سمت "هویتی کردنِ" درگیری‌های خود نمی‌روند. کما اینکه اگر چنین شود، مسیر حل مشکلات تا حد زیادی به بن‌بست می‌خورد. این در حالی است که جمهوری آذربایجان در تنش زایی‌های خود در قفقاز جنوبی و علیه ارمنستان، تا حد زیادی راهِ هویتی‌کردنِ تنش و درگیری‌ها را در پیش گرفته و سعی در تحریک مردم خود علیه ارمنستان داشته و دارد.

اویاقلیق به نقل از فرارو: در روز‌های اخیر، جمهوری آذربایجان بار دیگر راه تنش زایی در قفقاز جنوبی و به طور خاص منطقه قره باغ را در پیش گرفت. ارتش این کشور به منطقه مذکور (قره باغ) حمله کرد و بهانه اصلی خود را بر این مساله قرار داد که نیرو‌های مسلح در این منطقه که مدت‌هاست راه خودمختاری در پیش گرفته‌اند. عنوان “آرتساخ” را دارند و بایستی خلع سلاح شوند.

باکو در چندین نوبت حملات به ویژه پهپادی و توپخانه‌ای را علیه قره باغ انجام داد و در نهایت با حصول توافق آتش بس میان جمهوری آذربایجان و ارمنی‌های قره باغ، بحران به شکل موقت خاتمه یافت.

مساله اصلی این است که رصد تحرکات چند ساله اخیر باکو در رابطه با ارمنستان و منطقه قره باغ نشان می‌دهد که چندان نباید به خاتمه یافتن ماجرا در این نقطه امیدوار بود و به احتمال فراوان، در آینده انتظار تنش زایی‌های به مراتب بیشتری از جمهوری آذربایجان وجود دارد.

در تایید این استدلال توجه به ۳ مولفه ضروری به نظر می‌رسد.

۱. بازی در یک طرح‌واره کلان‌تر

یکی از نکاتی که در تنش‌زایی‌های چند وقت اخیر جمهوری آذربایجان در رابطه با ارمنستان و منطقه قره باغ بایستی مد نظر داشت این است که اساسا نوعِ کنشگری باکو در معادلات مذکور، مستقل نیست. طیفی از کنشگران پشت پرده، از باکو و تنش زایی‌های آن در قفقاز جنوبی حمایت می‌کنند و اهداف و منافع خاصی را برای خود متصور هستند.

به عنوان مثال، اسرائیل به دنبال ایجاد یک جبهه جدید در جوار مرز‌های شمالی ایران با هدف مهار تهران است. ترکیه سعی دارد به طور مستقیم و به واسطه تحرکات جمهوری آذربایجان به آسیای مرکزی متصل شود و نفوذ خود را در این منطقه توسعه بخشد. اگرچه که ترکیه سال‌هاست با ارمنستان مشکلات جدی دارد و آن را دشمن خود در نظر می‌گیرد. انگلیس و ناتو نیز هرکدام اهداف خاصی را در رابطه با ایران و توسعه نفود خود به شرق جهان دارند.

در این شرایط، تنش‌زایی‌های باکو در قفقاز جنوبی، تا حدی ناشی از جاه طلبی‌های شخصِ الهام علی اف است و تردیدی نیست که در این معادله، طرح و نقشه‌های کلان‌تری نیز وجود دارند که باکو در آن‌ها ایفای نقش می‌کند. کاملا محتمل است که در آینده شاهد اجرایی شدن بخش‌هایی تازه از این طرح‌ها باشیم.

شاید جمهوری آذربایجان از بلیط کنشگران منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای در تنش زایی علیه ارمنستان استفاده کند، با این حال، این معادله زمانی که صرفا باکو به اهداف خود برسد خاتمه نمی‌یابد و این کشور باید تا پایان و تا جایی که اهداف حامیانش در قفقاز جنوبی محقق شوند، به پیش رود.

۲. تمرکز باکو بر پروژه دالان تورانی

یکی از اصلی‌ترین پروژه‌هایی که جمهوری آذربایجان و حامیان خارجی آن در قالب تنش زایی در قفقاز جنوبی دنبال می‌کنند، زمینه چینی جهت ایجاد “دالان تورانی” است. دالانی که به طور مستقیم ترکیه را از طریق خاک ارمنستان به جمهوری آذربایجان و سپس آسیای مرزی (از طریق دریای خزر) متصل می‌سازد. نکته قابل تامل اینکه باکو زمانی که از این کریدور صحبت می‌کند، از اصطلاح “دالان بین المللی تورانی” استفاده می‌کند.

واژه “بین المللی” اشاره به این مساله دارد که دالان فرضی مذکور نباید تحت کنترل ارمنستان باشد و ایروان نباید بر آن نظارت و کنترل داشته باشد. از این رو، با توجه به اهمیتی که ترکیه، جمهوری آذربایجان، ناتو و انگلیس برای ایجاد دالان تورانی قائل هستند، این تصور که تنش زایی‌های باکو صرفا به منطقه قره باغ ختم خواهد شد، چندان واقع بینانه نیست و به احتمال فراوان، در آینده باید انتظار جنگی بزرگ را از سوی باکو علیه ایروان داشته باشیم. جدا از محرک‌های خارجی، جمهوری آذربایجان سعی دارد از طریق دالان تورانی زمینه را برای انتقال گاز خود به ترکیه و سپس اروپا نیز فراهم کند.

این مساله‌ نه تنها فرصت‌های تازه‌ای را از حیث درآمدی در اختیار آذربایجان قرار می‌دهد بلکه وزن ژئوپلیتیکی این جمهوری را افزایش می‌دهد؛ به این دلیل که در تسهیل ارتباطِ جهان غرب به آسیای مرکزی و آسان‌تر کردن صادرات انرژی به غرب، کنشگری موثر خواهد داشت. معادله‌ای که در کلیت خود همخوانی و هماهنگی زیادی را با اهداف جاه طلبانه الهام علی اف برای آینده جمهوری آذربایجان دارد.

۳.یک جنگِ هویتی

جمهوری آذربایجان در سال‌های اخیر یک جنگ تمام عیار هویتی را علیه ارمنستان آغاز کرده است. جنگی که در قالب آن بر مولفه‌های ذهنی و تبلیغاتی تمرکز قابل توجهی صورت گرفته و باکو سعی داشته تا نزد افکار عمومی کشورش تصویری غیرانسانی و متجاوز از ارمنستان  ایجاد کند. در علم روابط بین‌الملل همواره تاکید می‌شود که وقتی کشور‌ها قادر و مایل به حل مشکلات خود با دیگران هستند، هیچگاه به سمت هویتی کردنِ درگیری‌های خود نمی‌روند.

کما اینکه اگر چنین شود، راهِ حل مشکلات تا حد زیادی به بن بست می‌خورد. این در حالی است که جمهوری آذربایجان در تنش زایی‌های خود در قفقاز جنوبی و علیه ارمنستان، تا حد زیادی راهِ هویتی کردن تنش و درگیری‌ها را در پیش گرفته و سعی در تحریک مردم خود علیه ارمنستان داشته و دارد.

در این شرایط، کاملا روشن است که جمهوری آذربایجان چشم انداز‌های کلانی را برای خود در رابطه با ارمنستان تعریف کرده است. چشم انداز‌هایی که در آن‌ها هیچ جایی برای مصالحه و آشتی با ایروان وجود ندارد و آن چیزی که سرنوشت مناسبات میان دو طرف را مشخص می‌کند، زور و قدرت نظامی است. از این منظر، وقتی جمهوری آذربایجان تا این حد تکلیف خود را در قالب روابطش با ارمنستان روشن کرده، چرا نباید انتظار داشته باشیم که در آینده، شاهد یک جنگ بزرگ از سوی این کشور علیه ارمنستان خواهیم بود؟