رسانه های مزدور، قلم های خائن !
رسانه های مزدور، قلم های خائن !

اویاقلیق – زهرا میرزائی: آگاه باشید و آگاه کنید! حتی اگر یک نفر را هم در جنگِ رسانۀ امروز بیدار کنید، جهادی ارزشمند است. رسانه هایی که امروز با گرفتنِ پول، ارزش را ضد ارزش و ضد ارزش را ارزش تبلیغ می کنند، مُزدوری بیش نیستند و تنها هدفشان فریبِ مردم و سوق دادن آنها […]

اویاقلیق – زهرا میرزائی: آگاه باشید و آگاه کنید! حتی اگر یک نفر را هم در جنگِ رسانۀ امروز بیدار کنید، جهادی ارزشمند است.

رسانه هایی که امروز با گرفتنِ پول، ارزش را ضد ارزش و ضد ارزش را ارزش تبلیغ می کنند، مُزدوری بیش نیستند و تنها هدفشان فریبِ مردم و سوق دادن آنها به دروغ های بزک شدۀ بزرگان و صاحبان قدرتی است که تا به امروز تنها کارشان خرید و فروش آدمهاست؛ خرید و فروشی که لذت بخش ترین تجارت برایِ آنهاست…

امروز رسوا کردنِ غرض ورزان و مصلحت اندیشان، جهادی بسیار سخت برای صاحبانِ قلم است که اگر بصیرت نباشد، گرفتار شدن در این تله های فریبنده از هر خطری که فکرش را کنید، مهلکتر است.

همانطور که شهید چمران در نیایش هایش با خدای یکتا می گوید: “می‏ خواستم میزان حق و باطل باشم و دروغ‏گویان و مصلحت‏ طلبان و غرض‏ ورزان را رسوا کنم، می‏ خواستم آن‏ چنان نمونه ای در برابر مردم بوجود آورم که هیچ حجتی برای چپ و راست نماند و طریق مستقیم، روشن و صریح و معلوم باشد و هر کس در معرکۀ سرنوشت، مورد امتحان سخت قرار گیرد و راه فرار برای کسی باقی نماند.”

ضربۀ مهلکِ رسانه هایِ خودفروخته بیش از هر دشمنِ آشکار و تحریم هایش، ویرانگرِ باورهای دینی و انقلابیِ یک ملت است.

امروز بیشترِ رسانه ها بندۀ خدایان زمینی با ثروتِ قارونی هستند که این خدایان، رسانه ها را جیره خوار خود کرده اند تا بر همۀ افکار، خدایی کنند و این در حالی است که خدای آسمانی را در برابرِ قدرت خود، نه تنها قبول ندارند بلکه بر بندگانِ خدای یکتا نیز فخر فروشی می کنند…

در زمان حضرت موسی (ع) مردی از اقوام موسی به نام “قارون” زندگی می کرد. قارون مردی خوش قیافه و خوش برخورد بود که صدای خوبی داشت و کتاب “تورات” را برای مردم می خواند. او با قومِ موسی مهربان بود و به موسی (ع) احترام می گذاشت تا مردم به او اعتماد کنند اما او در دل خود با شیطان همراه بود و بت می پرستید! قارون با کارهایی از قبیل پیش خرید محصولِ کشاورزان و انبار کردن آن و… روز به روز پولدارتر شد تا جایی که گنجِ قارون پرآوازه و مشهور شد! کم کم قارون به ثروت خود مغرور شد و تصمیم گرفت با پول هایش به جنگِ موسی برود! تهمت های زیادی به موسی زد و بین مردم زمزمه انداخت که: ای مردمِ با ایمان! این موسی که شما قبول دارید و خدای او را می پرستید از من رشوه خواسته و…! مردم ساده دل هم حرف های قارون و آدم هایی که از او پول گرفته بودند که علیه موسی حرف بزنند را باور کردند. این وسط شیطان هم بیکار نبود و مردم را وسوسه می کرد…

مردم کم کم با این حرف ها ایمانشان را از دست می دادند. تا اینکه دل موسی شکست و از دست قارون به خدا شکایت کرد و گفت:”خدایا! خودت دست ظلم و بدی قارون را کوتاه کن و من همۀ تلاش خودم را کردم!”

امروز هم رسانۀ انقلابی باید رسواگرِ این قارون ها و قلم های دروغینِ جیره خوارِ آنها باشد تا به رسالتِ خود عمل کرده باشد.

قلم هایِ خائن !

اگر قلم به دست باشی و حقیقت را بدانی و فریاد نزنی، ظالم را بشناسی و رسوا نکنی، مظلوم را ببینی و دردش را ننویسی، فسادِ اخلاقی را بدانی و افشاگری نکنی، مفسدِ اقتصادی را بشناسی و معرفی نکنی… اینها همه خیانت است و خیانت…

اگر قلم برای حق بنویسد، سبب نجات انسان و اگر برای باطل بنویسد، سبب گمراهیِ انسان است و خداوند در قرآن کریم به “قلم” و آنچه “قلم می‌نگارد” سوگند یاد نموده است: «وَ الْقَلَمِ وَ ما یَسْطُرُونَ»؛ سوگند به قلم و آنچه می‌نویسند (سوره القلم)… همین سوگند، ارزشِ قلم و رسالتِ مهمِ صاحبانِ قلم را می رساند.

مهم نیست خبرنگار، نویسنده، صاحبِ رسانه و یا حرفه ات با قلم مرتبط باشد! مهم این است به عنوان یک انسانِ آگاه و بیدار در این زمانه، همه را بیدار کنی و تا می توانی در این جهادِ بزرگ سربلند بمانی نه اینکه جیره خوار و دستمال کشِ صاحبِ گنج های قارونی باشی و شب راحت بخوابی و فکر فردایِ قیامت نباشی…

تو صاحبِ قلمی که در محلِ کار از رئیس و صاحبِ میز می ترسی و حقیقت را کتمان می کنی آیا به همان اندازه از خدایی که تو را خلق کرد و تو را آزاد آفرید نمی ترسی؟ شرم نمی کنی به جایِ خدایِ یکتا، خدایِ زمینی را پرستش می کنی؟ آیا خدای یکتا، سلامت جسم و روح را به تو داده یا آن تازه به دوران رسیده که معلوم نیست از کدام راهِ حرام، ثروتِ هنگفتی را جمع کرده است؟ تو که برای یک کارتِ هدیۀ ناچیز، قلمِ خودت را می فروشی! شرافتِ خودت را چند فروختی؟! آن هم به یک خدانشناسی که خود را “خدا” می داند و هر روز بر تعداد برده هایش می افزاید؟ خوب فکر کن ببین، خودت، انسانیتت، شرافتت و حتی ناموست را به ناچیزترین قیمت، به چه بُتی فروختی؟ اگر دلیلِ بردگی ات فقط نیاز است و نیاز! حرفی نیست و سرزنشی برای نیازهایت نیست اما بیدار کن آن سرشتِ انسانی را اگر هوس و طمع، سببِ این خود فروختگیِ شرم آور است…

چه زیبا دکتر شریعتی در نیایش هایش با خدا می گوید: “خدایا، مرا از چهار زندانِ بزرگِ انسان: “طبیعت”، “تاریخ”، “جامعه” و “خویشتن” رها کن، تا آن چنان که تو ای آفریدگارِ من، مرا آفریده‌ای خود آفریدگارِ خود باشم، نه که همچون حیوان، خود را با محیط، که محیط را با خود تطبیق دهم.”

تویی که دزدِ بیت المالی و صاحبِ رسانه و از عدالت حرف می زنی! فقط بگو، چقدر شعورِ مردم را به اندازۀ شعور خودت پایین آورده ای و نمی دانی که مردمِ امروز آگاه هستند و بیدار…

تویی که با پولِ مردم رسانه را می خری و آن را غلامِ زر خریدِ خود می دانی و به فکر سفرۀ خالیِ مردم نیستی و به کمک قلم هایِ خائن برای دردِ مردم به دروغ، ناله سرایی می کنی! بدان که سنگینیِ گناهت برابر با گرسنگی بیشتر و بیشترِ مردمِ سرزمینت هست چراکه تو با پولِ آنها به خودِ آنها خیانت می کنی…

تویی که با ثروتِ باد آورده، همه را خریده ای و اندکی فقط خامِ هوسهای تو نشده اند و نیروی زیرِ دستت حقوق ماهیانه که چه عرض کنم! حقوقِ چند ماه را نگرفته و شرمندۀ زن و بچه اش هست و تو، با همان حقوق های نیروهایت، قلم هایِ خائن را می خری تا برایت بهترین ها را بنویسند و تو را مهربانترین خدایِ شهرشان معرفی کنند چه می دانی با ماهی سیصد هزار تومان زندگی کردن یعنی چه؟ چراکه یک میلیون تومان برای تو و امثالِ تو، پولِ خُرد است و خُرد…

شهید مصطفی چمران را دوست دارم و می‌خواهم قطره‌ای از دریایِ وجودِ او باشم چراکه او انسانیت و شرافت را با رفتار و گفتارش معنی کرد و مرا شیفتۀ این اخلاقِ بی نظیرش کرد…

شهید چمران در نیایش هایش چه زیبا حرمتِ قلم را معنی می کند: “هنگامی که شدت درد و رنج، طاقت ‏فرسا می‏ شد و آتشی سوزان از درونم زبانه می ‏کشید و دیگر نمی‏ توانستم آتشفشانِ وجود را کنترل کنم، آنگاه قلم به دست می‏گرفتم و شراره‏ های شکنجه و درد را ذره ‏ذره از وجودم می ‏کندم و بر کاغذ سرازیر می‏کردم… و آرام ‏آرام به سکون و آرامش می ‏رسیدم. آنچه در دل داشتم بر روی کاغذ می ‏نوشتم و در مقابلم می‏ گذاشتم و در اوجِ تنهایی، خود با قلبِ خود راز و نیاز می‏کردم، آنچه را داشتم به کاغذ می‏دادم و انعکاس وجودِ خود را از صفحۀ مقابلم دریافت می‏کردم و از تنهایی به در می‏آمدم…”

به امیدِ روزی که همۀ صاحبانِ قلم، همچون “شهید چمران” قداستِ قلم را پاس بدارند…