از “شادی” های ساده رسیده ایم به “توحش”!
از “شادی” های ساده رسیده ایم به “توحش”!
پیش از این، برای شاد بودن طبیعی و واقعی، فقط یک دورهمی چند نفره، با آدم های اهل، صمیمی، نزدیک و محترم کافی بود، بساط چایی و شب چره و بگو، بخند و گاهی هم یک دهن آواز ...

اویاقلیق – احد نقش شور: برای نسلی که نه شادی را برایش معنا کرده ایم و نه اجازه شاد بودن را داشته است، برای نسلی که در اوج گسست های عاطفی، ارتباطی، تفاهم و اعتماد، شادی را به سبک خود می سازد، بازتولید می کند و ضریب می دهد و برای نسلی که نتوانسته ایم روایت های درست و صحیح از مفهوم، شکل و تاثیر شادی را برایش نقل کنیم، هر مناسبت جعلی و حقیقی، بهانه ای برای عقده گشایی می شود، مثل همین “چهارشنبه سوری “!

پیش از این، برای شاد بودن طبیعی و واقعی، فقط یک دورهمی چند نفره، با آدم های اهل، صمیمی، نزدیک و محترم کافی بود، بساط چایی و شب چره و بگو، بخند و گاهی هم یک دهن آواز …

این قاب، تصویری تمام قد از شادی ها و دلخوشی های ما در ایام عید و میهمانی و این قبیل مناسبت ها بود، چهارشنبه سوری هم دست کمی از این نداشت، آتشی مختصر برای پریدن و تفریحی سالم و جمع و جور، تا مثلا، بختمان باز شود …

نیازی به این همه جار و جنجال، مزاحمت، دریدگی، گستاخی، حق به جانب بودن و آزار و اذیت شبانه دیگران نبود، دلیلی برای این همه توحش وجود نداشت، نه کسی صدای سیستم ماشین لکنته اش را بالا می برد، نه عده ای جوجه لالت، دنبال خرمستی در کوچه پس کوچه بودند، نه کسی عربده می کشید، نه خیابانی بسته می شد و نه پلیسی در خیابان ها و معابر شهر مجبور بود جولان بدهد تا آرامش به شهر برگردد، هیچ بی حرمتی هم رخ نمی داد …

مشتی آجیل و نقل و نبات را که پدربزرگ می ریخت توی مشتمان، دلمان خوش می شد به این دورهمی های داخل خانه با همه اهل فامیل، حالا اما، دورهمی ها به خیابان ها کشیده شده اند، کل شهر شده میدان جنگ با ترقه و نارنجک و بمب دستی، این، آخر و عاقبت ابتذال و انحطاط اجتماعی و زوال نسلی است!

از شادی های تر و تمیز و محترم و ساده، رسیده ایم به “توحش”؛ اینگونه همه چیزمان را باخته ایم، به همین سادگی و تلخی …