تکرار قتل بابک خرمدین در تبریز / پدر غیرتی مهسا را فجیعانه کشت
تکرار قتل بابک خرمدین در تبریز / پدر غیرتی مهسا را فجیعانه کشت
پسری جوان به دنبال گم شدن خواهرش به اداره پلیس آگاهی تبریز مراجعه می کند و از کارآگاهان برای پیدا شدن خواهر گم شده اش یاری می طلبد.

به گزارش اویاقلیق به نقل از رکنا، رسیدگی به این پرونده از زمانی آغاز شد که پسری جوان به دنبال گم شدن خواهرش به اداره پلیس آگاهی تبریز مراجعه می کند و از کارآگاهان برای پیدا شدن خواهر گم شده اش یاری می طلبد.

مهدی وقتی مقابل کارآگاهان می نشیند این گونه پلیس را در جریان گم شدن دختر جوان قرار می دهد: به واسطه شغلم به شهرهای دیگر سفر می کنم و معمولا ۳ روز طول می کشد تا به خانه برگردم؛ اینبار وقتی رفتم مهسا، خواهرم در منزل بود اما وقتی برگشتم خبری از وی نبود از پدرم سراغش را گرفتم اما جواب های متناقضی داد.

پسر جوان ادامه داد: ۷ ماه قبل مادرم فوت کرد و از زمان فوت مادرم، ارتباط مهسا با پدرم شکرآب شد چرا که مهسا پدرم را باعث و بانی فوت مادرم می دانست و معتقد بود مادرم از دست اذیت های پدرم دق کرد و مرد. اختلاف آنان به حدی بود که مهسا از پدرم خواست یکی از ۴ واحد آپارتمان خود را در اختیارش قرار دهد و وی جداگانه و تنها زندگی نماید که پدرم به شدت با این کارش مخالفت می کرد.

حال نمی دانم خواهرم کجاست و چه بلایی سرش آمده که چند روزی خبری از وی نیست.

قتل فجیع دختر گمشده

با اظهارات این مرد جوان کارآگاهان به دستور بازپرس پرونده سریع تحقیقات وسیع خود را برای پیدا شدن مهسا آغاز کرده و در قدم اول سراغ پدر مهسا رفته و وی را دستگیر کردند.

اما مرد میانسال وقتی به مقر پلیس آگاهی انتقال داده شد در همان ابتدا لب به اعتراف قتل دخترش گشود و گفت: چهار واحد آپارتمان دارم و از وقتی همسرم فوت کرد، مهسا مدام از من می خواست یکی از آن ها را در اختیار وی قرار دهم تا زندگی جداگانه و مجردی داشته باشد اما من به شدت مخالفت می کردم، چرا که چه معنی دارد یک دختر جوان و ۳۰ ساله به دور از خانواده اش و به تنهایی زندگی کند.

اما مهسا وقتی با مخالفت های من روبرو شد، برای حرص دادن من دست روی نقطه ضعفم گذاشت، غیرت مردانه ام. وی مدام ساعت ۱۱ یا ۱۲ شب آرایش غلیظی می کرد و از خانه بیرون می زد. روز حادثه نیز ساعت ۱۲:۳۰ شب بود و باز مهسا طبق معمول با آرایش غلیظ می خواست از خانه بیرون بزند که جلوی وی را گرفتم تا مانع رفتنش شوم؛ اما مهسا می گفت تو باعث مرگ مادرم شدی و اختیار من هم دست خودم است.

مهسا مقاومت کرد و اصرار به رفتن داشت تا اینکه این بگومگوی لفظی به درگیری فیزیکی کشید؛ چون وقتی دیدم مهسا به حرف های من توجهی نمی کند عصبانی شدم و خواستم با توسل به زور جلوی وی را بگیرم. دستم را سمت دهانش بردم و راه نفسش را سد کردم؛ او دست و پا می زد تا راهی برای تنفس پیدا نماید و خودش را نجات دهد؛ اما من آنقدر عصبانی بودم که توجهی به وی نکردم و دستم را تا زمانی که نفسش قطع شود روی دهانش نگه داشتم. وقتی دیدم رنگش سیاه و نفسش قطع شد دستم را کشیدم.

وی را به حمام برده و جسدش را مثله کرده و در ۵ کیسه زباله ریختم. اما برای انتقال جسد به بیرون از خانه به کمک نیاز داشتم. از چند مدتی قبل با فردی به نام محمد آشنا شده و خودم را مامور با نفوذ و بلند پایه در یکی از دستگاه های دولتی عنوان کرده بودم.

آن شب به کمک محمد احتیاج داشتم، سریع با وی تماس گرفته و گفتم موضوع فوق سری پیش آمده و باید پنج کیسه به طور کاملا سری به بیرون از شهر منتقل شود؛ محمد هم حرف هایم را باور کرد و سریع خود را رساند، با کمک وی توانستم جسد را به بیرون از شهر منتقل و در یکی از مناطق اطراف تبریز دفن کنم .

با اعتراف این مرد، پرونده با صدور کیفرخواست به دادگاه کیفری ۲ تبریز منتقل و رای آن نیز صادر شد.