همان سه دسته معروف!
همان سه دسته معروف!
نباید می شد؛ اما همانی شد که «حمید باکری» می گفت، رزمندگان و بازمانده های دوران دفاع مقدس، سه دسته شدند تا دو دسته از ایشان، عاملی برای انحراف از مسیری باشند که قرار بود راه شهداء، انقلاب و امام را ادامه دهند و مدیرانی در تراز انقلاب باشند!

اویاقلیق – احد نقش شور: نباید می شد؛ اما همانی شد که «حمید باکری» می گفت، رزمندگان و بازمانده های دوران دفاع مقدس، سه دسته شدند تا دو دسته از ایشان، عاملی برای انحراف از مسیری باشند که قرار بود راه شهداء، انقلاب و امام را ادامه دهند و مدیرانی در تراز انقلاب باشند!

امروز همه صندلی های قدرت و زعامت مردم یا به تعبیری، «کارگزاری و خادمی» ملت، از قوای سه گانه گرفته تا مدیریت های شهری و از نهادهای سیاسی و نظامی و آموزشی گرفته تا مدارس و اندیشکده های متعدد و متنوع، عمدتا در ید قدرت رزمندگان دیروز به عنوان مسوولان و کارگزاران امروز است، صندلی هایی که برای تثبیت هریک از آن ها، خون بسیاری از شهداء ریخته شده است!

تقریبا، پست های کلیدی استان و کشور در دست بازمانده های دفاع مقدس و انقلاب است، همان یاران و همراهان شهدا، اما آیا شکل مدیریت ها، آداب کارگزاری و پی گیری و رتق و فتق مسایل جاری کشور نیز نشانی از آن روزگاران دارد؟

دنیادوستی، مسوولیت ستایی و عطش سیری ناپذیر بسیاری از مدیران امروز برای ماندن در دایره قدرت و مسوولیت و تلاش برای کوچ های متناوب مدیریتی از اینجا به آنجا، تا چه میزان با فرهنگ ارزشی دهه ۶۰ سنخیت دارد؟

مدت هاست که دیگر، مسوولیت، همانگونه که در کلام مولا علی (ع) از آب بینی بز هم بی ارزش تر خوانده شده است، حکم طلا و مروارید گرانبها برای مدعیان خادمی دارد و برای صید و تصاحب این مروارید، جدال های بسیاری در هزارتوی لابی های سیاسی در جریان است.

تو گویی، پست ها و مسوولیت ها، ارث پدری و سند منقوله دار خانوادگی کسانی است که مدعی خادمی و نوکری مردم هستند، شهداء و آرمان های امام و انقلاب، لقلقه زبان و دهانشان است، خوب و دلنشین حرف می زنند، رگ گردنشان برای دفاع از آرمان های انقلاب و مردم همواره متورم است، خوب سخنرانی می کنند، پای ثابت آئین ها و مراسم های مناسبتی هستند؛ اما در عمل، تنها به دنبال همان جیفه های دنیوی هستند.

برای رسیدن به صندلی مدیریت و مسوولیت، از هیچ تلاشی برای لابی گری های سیاسی فروگذار نمی کنند و برایشان مهم نیست پست و مسوولیتی را، ولو بدون داشتن توان، تخصص و تجربه کافی تصاحب کنند.

آرمان های شهداء و حرکت در مسیر آسمانی و متعالی آنان، برای عده ای از مدیران، تنها در یادواره ها، یادبودها، بزرگداشت ها، حضور در تشییع پیکرشهداء گمنام، راهپیمایی ها، غبارروبی ها و عطرافشانی های مناسبتی و رفع تکلیفی خلاصه شده است؛ غیر از این ها، تا دلتان بخواهد، سهم بری، ویژه خواری، بالانشینی اجتماعی، فرزندان و خانواده خارج نشین، حقوق ها و پاداش های نجومی، تسهیلات و مزایای بانکی و بهره مندی از ده ها مزیت و امکانات رفاهی دیگر، نصیب و ماموریت این دسته از مدیران است!

درست از دل همین ویژه خواری های حکومتی و مدیریتی است که انواع و اقسام فسادها، رانت ها، اختلاس ها، بزن در رو ها، غرلندها و منت گذاری های مشمئزکننده متولد می شود و می شود همانی که نباید!

هرچند حساب معدود مدیران و مسوولان مخلص و سالم در نظام مدیریتی کشور، در فردای جنگ، دفاع مقدس، انقلاب و شهداء از چنین مدیرانی جداست، مدیرانی که با شیوه مدیریتی باکری ها، رجایی ها، چمران ها، بهشتی ها و ده ها مدیر واقعی تراز انقلاب هزاران فرسنگ فاصله دارند.

چنین مدیرانی معتقدند، دیگر زمان آن نیست که همچون «مهدی باکری»، از خوردن یک کمپوت معمولی در خط مقدم جبهه، آن هم به این دلیل که بقیه رزمندگان نصیبی از آن ندارند اجتناب و به خوردن نان خشک بسنده کرد، معتقدند نمی شود مثل «آقا مهدی»، حساب بیت المال و امکانات آن را از زندگی شخصی و خانوادگی ات جدا کنی!

مدیرانی داریم که به هیچ روی برنمی تابند، مثل «محمدعلی رجایی»، یا «منصور ستاری»، مدیر تراز انقلاب، در ساعت اداری و زمانی که باید به امورات ارباب رجوع رسیدگی کند، در محل کارش حضور داشته باشد، از عهده این دسته مدیران خارج است به میان مردم بروند، پای درد دل و مطالبات آنان بنشینند و راهی برای کاستن از مشکلات مردم بیابند!

امروز مدیرانی داریم که فرسنگ ها از راه انقلاب و مردم دور افتاده اند، اما همچنان خود را مدیر در تراز انقلاب می دانند، آن ها زمینه ساز گسست اعتقادی و ارزشی در جامعه ای هستند که قوام و بقایش مرهون خون شهداست و چه بسیار ارزشی هایی که در عطش دنیادوستی آنان، سر از ناکجاآباد درآورده اند … این ها، جمعی از همان سه دسته معروف در وصیت نامه «حمید باکری» هستند … این ها، تکلیفی را که قرار بود ادا شود؛ ادا نکرده اند …