درون زندان‌ کودکان فلسطینی چه خبر است؟
درون زندان‌ کودکان فلسطینی چه خبر است؟
احتمال آزادی هادی وجود نداشت. احتمال محکوم شدن هادی در دادگاه نظامی بالای ۹۰ درصد بود. برای کودکان و نوجوانانی که متهم به پرتاب سنگ بودند احتمال محکومیت بالا بود: از ۸۳۵ کودک متهم در شش سال پس از دستگیری هادی ۸۳۴ نفر محکوم شدند که تقریبا همه آنان در زندان بودند. صد‌ها نفر از آنان بین ۱۲ تا ۱۵ سال سن داشتند.

اویاقلیق به نقل از فرارو: هدی دهبور در سپتامبر ۱۹۹۵ میلادی ۳۵ ساله بود و به همراه همسر و سه فرزندش به کرانه باختری رفت. آن زمان دومین سالگرد توافق اسلو بود. بیت‌المقدس هنوز نسبتا فضایی باز داشت. آنان به السواحره الشرقی رسیدند محله‌ای درست خارج از مناطقی از بیت‌المقدس که اسرائیل در سال ۱۹۶۷ میلادی به سرزمین‌های اشغالی ضمیمه کرده بود. هدی موفق شد فرزندان خود را به مدرسه بفرستد. آنان زیر ۱۲ سال داشتند. نیرو‌های اسرائیلی به آنان اجازه ورود به مناطق تحت کنترل خود را می‌دادند. با این وجود، با گذشت زمان محدودیت‌ها افزایش یافت و بیت‌المقدس مملو از ایست‌های بازرسی، مسدود نمودن جاده‌ها و تشدید سخت گیری‌ها در مورد صدور مجوز برای عبور و مرور فلسطینیان شد.

در جریان انتفاضه دوم در فاصله سال‌های ۲۰۰۰ تا ۲۰۰۵ میلادی که قیام خونین فلسطینیان علیه اشغالگری بود، اسرائیل با ایجاد دیواری بتنی به ارتفاع ۸ متر، ارتباط ابودیس با بیت‌المقدس را قطع کرد. این یک فاجعه برای ابودیس بود که تجارتی به شدت وابسته به مشتریان بیت‌المقدس داشت. در نتیجه این وضعیت مغازه‌ها تعطیل شدند، ارزش زمین در آن منطقه به بیش از نصف کاهش یافت، قیمت اجاره نزدیک به یک سوم کاهش یافت و آنانی که توانایی مالی داشتند از آنجا نقل مکان کردند. سربازان اسرائیلی عملا هر روز بیرون از مدرسه هادی مستقر بودند. از نظر هدی حضور آنان برای تحریک دانش‌آموزان طراحی شده بود تا بتوانند هر چه بیش‌تر دانش آموزان فلسطینی را دستگیر کنند. سربازان هنگام خروج از مدرسه جلوی دانش‌آموزان فلسطینی را می‌گرفتند، آنان را کنار دیوار ردیف می‌کردند و گاهی آنان را کتک می‌زدند. هدی در کارش به عنوان پزشک با آژانس امدادرسانی و کاریابی برای آوارگان فلسطینی مواردی را مشاهده کرد که نگران بود برای پسران‌اش نیز رخ دهد. برای مثال، او شاهد شلیک یک سرباز به پسری بود که به سمت تانک سنگ پرتاب کرد. سربازان او را از کمک به آن پسر منع کردند.

هدی در خانه‌اش در السواحره با شنیدن اخبار شبانه کشتار‌ها و بسته شدن کرانه باختری مشکل اختلال خواب پیدا کرده بود. او می‌دانست که هادی بیرون از خانه به سوی سربازان اسرائیلی سنگ پرتاب می‌کند. استرس در بدن هدی ظاهر شد. او گرفتار سردرد‌های شدید شد. سپس یک روز در محل کار احساس سردی در سرش پیدا کرد و در راه رفتن هم دچار مشکل شده بود. هم چنین، او دچار دوبینی شد. زمانی که به خانه رسید چرت زد و ۲۴ ساعت بعد از خواب بیدار شد. هدی فهمید که در کما بوده نشانه‌ای از آن که دچار خونریزی مغزی شده بود. او نیاز به عمل داشت، اما بیمارستان‌های فلسطینی در کرانه باختری و بیت‌المقدس شرقی برای درمان او مجهز نبودند. هدی نمی‌توانست هزینه درمان در اسرائیل را بپردازد. سرانجام، او نامه‌ای از تشکیلات خودگردان فلسطین از شخص “یاسر عرفات” رهبر وقت آن جریان دریافت کرد که در آن وعده داده شده بود ۹۰ درصد از ۶ هزار پوند هزینه درمان هدی پوشش داده شود و او را به بیمارستان اسرائیلی حدسه در بیت‌المقدس فرستادند.

جراحی موفقیت‌آمیز بود، اما استرسی که احتمالا باعث خونریزی شده بود، تشدید شد. یک روز یکشنبه در ماه مه ۲۰۰۴ میلادی زمانی که هادی ۱۵ ساله بود همراه دوستان‌اش توسط پلیس مرزی اسرائیل هدف تیراندازی قرار گرفت. به گفته شاهدان عینی و خبرنگار خبرگزاری فرانسه آنان هیچ تخلفی مرتکب نشده بودند. هادی به مادرش گفت او و دوستان اش در حال نوشیدن کوکاکولا بودند که به ناگهان مورد اصابت گلوله سربازان اسرائیلی قرار گرفتند. یکی از گلوله‌ها به دوست هادی که درست کنارش نشسته بود اصابت کرد و او بلافاصله جان‌اش را از دست داد.

پس از آن هادی با عزمی تازه با سربازان روبرو شد. هدی او و دوستان‌اش را در خیابان می‌دید، اما فاصله خود را حفظ می‌کرد، زیرا نمی‌خواست سربازان متوجه شوند که او مادر هادی است. او می‌دانست در آن صورت شبانه به خانه شان می‌ریختند تا هادی را بازداشت کنند. با این وجود، کم‌تر از یک سال پس از تیراندازی به سوی دوست هادی جیپ‌ها و خودرو‌های زرهی اسرائیلی ساعت ۱:۳۰ بامداد خانه هدی را محاصره کردند. نیرو‌های اسرائیلی از هر طرف نزدیک شدند و با صدای بلند در را کوبیدند. هدی می‌دانست آنان برای چه آمده‌اند. او تنها زمانی در را باز کرد که سربازان اسرائیلی شروع به لگد زدن به در کردند. یکی از سربازان گفت: “ما هادی را می‌خواهیم”. هدی خواست اتهام پسرش را بداند. به او گفته شد: “پسرت می‌داند”. احمد برادر کوچک‌تر هادی به مادرش گفت گریه نکن. هدی سعی کرد ترس خود را مهار کند، زیرا می‌دانست که هرگونه تلاشی برای جلوگیری از بازداشت هادی توسط سربازان می‌تواند جان او را به خطر بیندازد.

هدی به مدت دو هفته در جستجوی هادی از بازداشتگاهی به بازداشتگاه دیگر رفت از زندان معاله آدومیم تا زندان مجتمع روسی در بیت‌المقدس تا بازداشتگاه در بلوک شهرک نشین‌های گوش اتزیون همه را گشت. او با استفاده از مجوز کارش در سازمان ملل برای عبور از پست‌های بازرسی نیرو‌های اسرائیلی و رفتن به شهرک نشین‌ها که ورود افراد متفرقه به آنجا ممنوع بود استفاده کرد. با این وجود، او نتوانست هادی را پیدا کند. هدی تصمیم داشت برای پیگیری کار‌های مرتبط با هادی وکیلی استخدام کند. وکیل مبلغ حق الوکاله را ۳ هزار دلار اعلام کرد، اما اسماعیل شوهر هدی از پرداخت پول اجتناب ورزید. او هادی و هدی را مقصر این ماجرا می‌دانست. او می‌گفت: “چرا هادی بیرون سنگ پرتاب می‌کرد و در مدرسه نبود؟ چرا تو (هدی) نتوانستی مانع اش شوی”؟

اسماعیل همسر هدی در سازمان آزادیبخش فلسطین فعالیت می‌کرد. پیش از بازگشت به فلسطین عرفات او را به سمتی دیپلماتیک در بخارست منصوب کرد. هدی و اسماعیل به بخارست رفتند. هدی زبان رومانیایی را آموخت و در رشته پزشکی تحصیل کرد. پس از امضای توافق نامه اسلو توسط اسرائیل و سازمان آزادیبخش فلسطین در سال ۱۹۹۳ میلادی هزاران نفر از کادر‌های تبعید شده توانستند به مناطق تازه خودمختار بازگردند. اگرچه هدی نمی‌توانست به تنهایی به آنجا بازگردد، زیرا برای سازمان آزادیبخش فلسطین کار نکرده بود. با این وجود، او می‌توانست این کار از طریق اسماعیل انجام دهد. اسماعیل، اما نمی‌خواست بخارست را ترک کند پایتختی شیک در کنار رودخانه با ساختمان‌های زیبا که باعث شده بود به آنجا لقب “پاریس شرق” داده شود. اسماعیل از زندگی به عنوان یک دیپلمات لذت می‌برد هدی، اما اصرار داشت به سرزمین فلسطینی بازگردد. او می‌دانست اسرائیل بزودی دیگر اجازه ورود به فلسطین را به فلسطینیان نخواهد داد.

هدی آرزو داشت در خاک فلسطین فرزندی به دنیا بیاورد. در نتیجه، با اصرار هدی آنان در سپتامبر ۱۹۹۵ بازگشتند. یک سال بعد اسرائیل ورود کارکنان سازمان آزادیبخش فلسطین را ممنوع کرد. هدی به عنوان فردی بازگشته فاصله زیادی را با جامعه اطراف خود احساس می‌کرد. اشتغال به شدت کاهش یافت، زیرا اسرائیل کارگران فلسطینی را با کارگران خارجی جایگزین کرد که عمدتا از کشور‌های آسیایی استخدام شده بودند. یک سال پس از ورود هدی تقریبا از هر سه فلسطینی یک نفر بیکار بود. در مقابل، افراد وابسته به عرفات از منافع اقتصادی برخوردار شدند. سرویس‌های امنیتی وابسته به عرفات نیز با اسرائیل همکاری می‌کردند. نزدیکان به عرفات ده‌ها میلیون دلار از بودجه عمومی را به جیب زدند که بخش عمده آن از حساب بانکی تل آویو سرازیر شده بود و برخی از آنان حتی از ساخته شدن شهرک‌های یهودی نشین نیز سود بردند. عرفات سعی کرد موضوع را روشن کند. او یک بار به اعضای کابینه خود گفت که به تازگی همسرش با او تماس گرفته و گفت از خانه‌شان دزدی شده او به همسرش اطمینان داد که این غیرممکن است، زیرا همه دزد‌ها دقیقا در کنار او نشسته اند!

عرفات خود می‌دانست با نارضایتی گسترده فلسطینیان از پیمان اسلو و سیستمی استبدادی‌ای که شخص او ایجاد کرده بود مورد تهدید قرار می‌گیرد. هنگامی که ۲۰ شخصیت برجسته طوماری را علیه “فساد، فریب و استبداد” امضا کردند بیش از نیمی از آنان توسط سازمان آزادیبخش فلسطین بازداشت شده و تحت بازجویی قرار گرفتند یا به حصر خانگی فرستاده شدند. برخی دیگر از آنان مورد ضرب و شتم قرار گرفتند و حتی به پا‌های شان شلیک شد.

هدی بیش از همه از همکاری نیرو‌های امیتی وابسته به عرفات با اسرائیل ناراحت بود. اسماعیل در وزارت کشور کار می‌کرد که با تکیه بر شبکه گسترده‌ای از خبرچین‌ها کار نظارت و دستگیری فلسطینی‌هایی را که به مقاومت در برابر اشغالگری اسرائیل ادامه می‌دادند را انجام می‌داد. هدی از این که تعداد زیادی از فلسطینیان به یکدیگر خیانت می‌کردند وحشت زده شده بود. حتی در میان کارمندان او در آژانس امدادرسانی و کاریابی برای آوارگان فلسطینی خبرچین‌هایی وجود داشتند که درباره همکاران خود گزارش می‌دادند و به دلیل گزارش آنان؛ افراد که نامشان گزارش شده بود توسط دستگاه‌های اطلاعاتی اسرائیل احضار شده و تحت بازجویی قرار می‌گرفتند.

بازداشت هادی زندگی مشرک هدی با اسماعیل را به نقطه شکست رساند. هدی که مشاهده کرد اسماعیل از پرداخت حق الوکاله خودداری ورزیده، احساس می‌کرد اسماعیل دیگر حاضر نیست نقش پدر را ایفا کند. او تقاضای طلاق کرد. اسماعیل حاضر به طلاق شد. پس از دو هفته، وکیل تماس گرفت و گفت که هادی در یک بازداشتگاه در گوش اتزیون در جنوب بیت‌لحم نگهداری می‌شود و به زودی در دادگاه نظامی در زندان عوفر بین بیت‌المقدس و رام‌الله جلسه رسیدگی به پرونده خواهد داشت. هادی خیلی خوش شانس بود که خیلی زود جلسه بررسی اتهامات اش برگزار می‌شد. والدین کودکان و نوجوانان بازداشت شده دیگر سه تا پنج ماه منتظر برگزاری جلسه دادگاه فرزندان و در انتظار دریافت اجازه ملاقات با آنان بودند.

به هدی دستور داده شد که زودتر برای یک بررسی امنیتی کامل به جلسه دادگاه برود. پس از چند ساعت انتظار او وارد دادگاه شد. تنها قاضی نظامی، دادستان، هادی، وکیل‌اش، یک مترجم و چند سرباز و افسر امنیتی حضور داشتند. احتمال آزادی هادی وجود نداشت. احتمال محکوم شدن هادی در دادگاه نظامی بالای ۹۰ درصد بود. برای کودکان و نوجوانانی که متهم به پرتاب سنگ بودند احتمال محکومیت بالا بود: از ۸۳۵ کودک متهم در شش سال پس از دستگیری هادی ۸۳۴ نفر محکوم شدند که تقریبا همه آنان در زندان بودند. صد‌ها نفر از آنان بین ۱۲ تا ۱۵ سال سن داشتند.

هدی درست پیش از آغاز جلسه دادگاه متوجه شد که هادی به پرتاب سنگ و نوشتن گرافیتی ضد اشغالگری اعتراف کرده است. به او گفته شد که صحبت کردن با هادی یا تلاش برای لمس فیزیکی او ممنوع است و در صورت ارتکاب بلافاصله با دستور قاضی از جلسه دادگاه به بیرون هدایت خواهد شد. زمانی که هادی را به دادگاه اوردند به پای او زنجیر بسته شده بود. هدی موفق شد ساکت بماند، اما وقتی آثار سوختگی بزرگی را روی صورت هادی دید گریه کرد و از مترجم خواست رسیدگی به پرونده توقف شود. او گفت که پزشک است و آثار شکنجه بر روی پسرش آشکار است. قاضی نظامی اسرائیلی از او خواست سکوت کند و سرجایش بنشیند. هدی نپذیرفت و اصرار کرد که هادی پیراهن‌اش را بالا زده و شلوارش را پایین بکشد تا مشخص شود با باتوم شکنجه شده است یا خیر. هدی فریاد زد که سربازانی که او را شکنجه کرده اند باید محاکمه شوند. در حالی که قاضی زمان برگزاری جلسه را به تعویق انداخت هدی بدون توجه به فریاد نگهبانان به سمت پسرش شتافت و هادی را در آغوش گرفت. قاضی فریاد زد: “این آخرین باری است که تا زمان آزاد شدن فرزندتان را لمس می‌کنید”.

وکیل هادی به هدی توصیه کرد هر معامله پیشنهادی را بپذیرد. یک شرط برای معامله هادی وجود داشت: هدی باید از هرگونه ادعایی علیه سربازانی که هادی را شکنجه کرده بودند صرفنظر می‌کرد. وکیل به هادی و هدی گفت هیچ گونه امکانی برای تحت پیگرد قرار دادن سربازان وجود ندارد، زیرا هیچ کس علیه آنان شهادت نمی‌دهد. هادی معامله را پذیرفت. حکم ۱۹ ماه حبس او به ۱۶ ماه با پرداخت مبلغ ۲۰۰ شِکِل (واحد پول اسرائیل) یا در حدود ۳۶۰ پوند کاهش یافت. هادی را به زندانی دورافتاده در صحرای نِگِو انتقال دادند و هدی تا جایی که می‌توانست به ملاقات‌اش می‌رفت. او برای هادی و سایر زندانیان اقلام ضروری می‌برد. اکثر زندانیان پسران نوجوان و بسیاری از آنان کاملا فقیر بودند. هدی با حقوقی که از نهاد وابسته به سازمان ملل دریافت می‌کرد می‌توانست به آنان هدایایی بدهد که والدین آن نوجوانان زندانی قادر به تهیه آن نبودند. او برای شان کتاب می‌برد به این امید که روحیه پسران زندانی حفظ شود.

هدی برای هر بازدید ۴۰ دقیقه‌ای نزدیک به ۲۴ ساعت را صرف سفر می‌کرد. خویشاوندان زندانی در یک طرف پارتیشن شیشه‌ای می‌نشستند و زندانی در طرف دیگر پارتیشن. برخی از زندانیان اجازه ملاقات توسط همسر، والدین یا فرزندان بالای ۱۵ سال خود را نداشتند و برخی دیگر به طور کلی ممنوع‌الملاقات بودند. زندانیان و بستگان‌شان از سوراخ کوچکی در شیشه با یکدیگر صحبت می‌کردند و صدا از طرف دیگر به سختی شنیده می‌شد. صرفا کودکان خردسال مجاز به برقراری تماس فیزیکی با ملاقات کنندگان بودند.

یک سال و نیم زندان هادی سخت‌ترین دوران زندگی برای هدی بود و چشمان او را به دنیای پنهانی از رنج باز کرد که تقریبا همه خانواده‌های فلسطینی را تحت تاثیر قرار داد. کمی بیش از یک سال پس از آزادی هادی گزارش سازمان ملل نشان داد که ۷۰۰ هزار فلسطینی از زمان آغاز اشغال سرزمین‌های فلسطینی توسط اسرائیل بازداشت شده اند که معادل ۴۰ درصد کل جمعیت مردان و پسران در مناطق اشغالی بود.