بترسید از « آه و ناله ی » مظلومان !
بترسید از « آه و ناله ی » مظلومان !
این تصویر جانخراش پیرمرد علیل "کوخ نشین " حاشیه های تبریز که رزق زنده مانی بدتر از مرگ را در زباله گردی جانکاه می جوید و معلوم نیست تا بازتاب این دردنامه رمقی بر نفس خواهد داشت ، یک در هزاران مظلومیتی است در جای جای جغرافیای ایران که درک آن یک جو شرف می خواهد !

اویاقلیق – ابوالفضل وصالی :چه باید گفت و با کدامین واژه ای می توان عمق فجایع دلخراش فقر و فلاکت میلیون ها انسان مظلوم در گوشه و کنار میهن ملقب بر اسلامی را تفسیر کرد که هر روز هزاران نقش جانسوز از آن پدیدار می شود .

در سرزمینی غنی از موهبت های بیکران که قرار بود در سایه ی حاکمیت بنا شده بر دریا دریا خون جوانان “پاک باخته ” عدالت اسلامی اقامه شود ؛ اینک صدای مظلومیت میلیون ها انسان در طنین قهقهه ی مستانه ی عده ای چپاولگر غرق در شهوت منصب و ثروت محو می شود !

ای آنانکه در کسوت وکالت مردم بی پناه ، فریاد مجازات بی رحمانه ی شوریدگان به ستوه آمده بر ظلم و فساد را به جرم ” اغتشاگر ” بر آورده اید بی آنکه ” بر اختلاسگران ” که آزگاری است دست حرام بر حقوق مردم درمانده یازیده اند بِسان آن بتازید و بر آنانکه بی هیچ توان و صلاحیت و تقوایی بر مقدرات ملک و ملت حکم می رانند.

به خود آیید و ازخدا بترسید و بهر زخارف دنیای فانی نفرت سرمدی و آتش دوزخ آخرت را بر جان نخرید ، اگر چه از عذاب وجدان و ناله های دودمان سوز مظلومان ناهراسید! ورنه این قرار تا ابد برقرار نخواهد ماند آنگونه که بر فرعون و سلیمان و نوح نماند، چنانکه صحیفه های تاریک تاریخ مملو از عبرت های تلخ آن است و چه ابله و خاسر آنانکه از تاریخ درس عبرت نمی گیرند و لاجرم آن را با مرارت حزین تکرار می کنند !

این تصویر جانخراش پیرمرد علیل “کوخ نشین ” حاشیه های تبریز که رزق زنده مانی بدتر از مرگ را در زباله گردی جانکاه می جوید و معلوم نیست تا بازتاب این دردنامه رمقی بر نفس خواهد داشت ، یک در هزاران مظلومیتی است در جای جای جغرافیای ایران که درک آن یک جو شرف می خواهد !

از دست عدو نالۀ من از سر درد است
اندیشه هر آن کس کند از مرگ، نه مرد است
جانبازی عشاق نه چون بازی نرد است
مردی اگرت هست، کنون وقت نبرد است
« عارف قزوینی »