اویاقلیق: بررسی و مرور رفتار و تعامل مدیران ارشد دستگاههای دولتی، اجرایی، خدماتی و حتی بخش خصوصی با رسانهها و فعالان تلاشگر این حوزه به ویژه خبرنگاران در دهه های اخیر، گویای این واقعیت تلخ و ناراحت کننده است که غفلتها و بی توجهیهای مدیران و مسوولان، در هر سطح و رده مدیریتی، بیش از “تفقد”ها و “توجهها”ی آنان بوده است!
اگرچه جامعهی رسانه ای استان آذربایجان شرقی امروز با مشکلات عدیدهای چون نگاه ابزاری مدیران و سیاسیون، سردرگمی ناشی از ارایهی تعاریف سلیقهای و متفاوت از جایگاه خبرنگاران و مطبوعات، فقدان مسکن و بیمه، نبود امنیت شغلی و روانی ناشی از حاشیههای کار روزنامهنگاری، انفعال نهادهای صنفی، عدم هدایت صحیح و ارایهی آموزشهای حرفهای، ناتوانی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در حمایت واقعی از رسانه ها، توزیع ناعادلانهی یارانهها، خودسانسوری تحمیلی از سوی برخی مدیران مسوول، ایزوله شدن رسانه ها از ارایهی نقدهای راهگشا و دهها مشکل دیگر روبهروست؛ اما به اذعان بسیاری، رفع تمامی این مشکلات که متاسفانه در سایهی غفلت مدیران قدیم و جدید استان انباشته شده و نوعی انفعال و بیاعتمادی را نزد صاحبان رسانه ایجاد کرده است، فقط و فقط نیازمند ورود مستقیم و مسوولانه معدود مدیرانی است که هنوز، نیمچه اعتقادی به کارکردها و نقش و تاثیر رسانه در توسعه و پیشرفت کشور، آگاهی بخشی و هدایت افکار عمومی به سمت داده های درست و صحیح خبری دارند.
بیشک تقویت و قوام رسانههای استان نه با شعار و وعده های تکراری که در سایهی اعتقاد قلبی متولیان امر به توسعهی مطبوعات و رسانه ها در مهد روزنامهنگاری ایران محقق خواهد شد وگرنه حکایت پر رنج “رسانه ها و خبرنگاران” که از مدت ها قبل آغاز گردیده و امروز در سایهی وعدههای واهی مسوولان امر شاهد “احتضار رسانه ها” هستیم، با زوال رکن چهارم دموکراسی، در چشم برهم زدنی خاتمه خواهد یافت.
به واقع، امروز نمی دانیم، متولیان و حامیان قانونی و دولتی فضای رسانه ای، تا چه اندازه از قصه پرغصه اهالی رسانه استان باخبرند و آیا مطالعهای در این حوزه و وضع اهالی این صنف دارند یا نه؟
حتی این را هم نمیدانیم که رسیدگی به مشکلات و چالشهای پیش روی خبرنگاران و روزنامهنگاران و حمایت از آنان، اولویت چندم ایشان به شمار می رود؟
آیا خبر دارند که در همین شهر و استان، هستند مدیران و روسایی که با کوچکترین نقد و سوال برمیآشوبند و هر روزنامه و سایت و خبرگزاری و خبرنگار و روزنامهنگاری را با بدترین برخوردها و رفتارها، به شکلی سلیقهای و خودسرانه محاکمه و مواخذه میکنند؟
آیا خبر دارند که در همین تبریز، به محض آن که در یک نشست خبری، خبرنگاری، سوالی نامربوط ( به زعم آقایان رییس مصاحبه شونده) میپرسد و یا موضوع و سوژهای از سوی یک فعال رسانهای دست مایه تولید گزارش، خبر، یادداشت یا مقالهای میشود، مدیران مربوطه و روابطعمومیهای تابعه، بلافاصله و پیش از تنظیم و تدوین همان مطلب، تمام انرژی و نیروی خود را برای ممانعت از انتشار گزارش و مطلب فوق به هر شکل ممکن به کار میگیرند؟
آیا مطلع هستند که هر کدام از مدیران، ادارات و روابط عمومیها در این شهر و استان، خطوط قرمز و خط و خطوط رنگ و وارنگ دیگری برای خود و حریم مدیریتی و سازمانی خود تعریف و ترسیم کردهاند و همچون “داوران عصبانی” و “ناظران خودخوانده”، نقش نظارتی و کنترلی بر مطبوعات و روزنامهنگاران را ایفا میکنند و هیچ کس هم جلودار ایشان نیست و در هر محفل و جلسهای، با وقاحت از مهار رسانه ها به نفع سازمان مربوطه خود سخن میگویند و به این هنر خویش نیز میبالند؟
در چنین شرایطی، چه کسی سردرگمی خبرنگاران و اهالی رسانه، میان خطوط قرمز واقعی و حقیقی نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران (که همه خبرنگاران بدان پایبندند) با خطوط قرمز خودساخته و ترسیمی مدیران دستگاههای اجرایی را تعیین تکلیف خواهد کرد؟
مدیرکل محترم فرهنگ و ارشاد اسلامی استان و معاونین وی، آیا میدانند که در این استان و شهر، هر مدیر، مسوول و رییسی، حریمی امن و ساحت قدسی خودساختهای پیرامون خود و اریکه مدیریتش تنیده و با کوچکترین نقد که نه، نقد کردن پیشکش، با سادهترین سوال معقول برمیآشوبد و خبرنگار را که کارش پرسیدن است، به تهدید و تحدید میکشاند؟
رسانه ها و خبرنگاران رسانهها، به اقتضاء محیط شغلی که در آن رشد یافته و فعالیت میکنند، ناگزیر از نقد و نقادی هستند و این نقادی خمیرمایه و عصاره کار آن هاست.
خبرنگاران، روزنامه نگاران، منتقدان و اهالی رسانه، باید بنویسند، نقد کنند تا سامان امور به سرانجام برسد، مدیران و مسوولان ادارات و سازمانها باید بپذیرند که رسانه ها و نویسندگان آن، همگی دلسوزان شهر و نظام هستند و از دغدغههایی می نویسند که دغدغه جامعه به شمار میرود، خبرنگاران اگر نقد میکنند، برای این است که بسیاری از واقعیت ها را می بینند و می دانند.
پر واضح است، نگاه مدیران و جامعه ما به موضوع آزادی خبرنگاران و عموما رسانهها، با آن چیزی که در دیگر کشورهای جهان مشاهده میشود، متفاوت بوده و حتی شیوهها و نحوه تعامل و برخورد ما با این حوزه نیز دیگرگونه است؛ چه، همواره بحث، اظهارنظر و حتی برخورد با موضوع آزادی مطبوعات و رسانهها در ایران، عمدتا با سلیقهها و پسندهای افراد، گروهها و جریانها ترسیم، تنظیم و مدیریت میشود و هر نوع بیان مطالب و واقعیات روز جامعه که خارج از دایره سلایق و پسندهای عدهای خاص بوده، با فشار، تهدید و تحدید رسانه ها و حتی برخوردهای چکشی با این قبیل رسانهها مواجه می شود.
حکایت مصائب و دردهای جامعه رخوت زده رسانه استان، حکایت “هفتاد من کاغذ و مثنوی تکراری” است، مصائبی که، تنها اشارهای اجمالی و تیتروار به آن ها و مناسبات غلط حاکم بر فضای کار رسانهای استان، شاید بتواند، گوی و میدان عمل و حمایت و همراهی را برای مسوولان و متولیان اصلی این حوزه فراخ تر از قبل نماید.
در حال حاضر مصایبی همچون، انسداد مجاری و منابع عمده خبری، اعمال محدودیتهای شدید در اطلاعیابی و اطلاعرسانی رسانهها و فعالان رسانهای، جلوگیری از جریان آزاد اطلاعرسانی، تنیدن حصاری تنگ و غیرقابل نفوذ دور دستگاهها و مراکز اجرایی و خدماتی دولتی و شبه دولتی برای ممانعت از درز اخبار، کانالیزه کردن روند و مسیر اطلاعرسانی، انحصار اخبار در حیطه خروجی روابط عمومیها و سایتها و پایگاههای خبری سازمانی، تلاش برای توسل به تطمیع و اجیرسازی رسانهها، برنامهریزی برای هدایت زیرپوستی رسانهها به پوشش همه جانبه و یک سویه اخبار فرمایشی از سوی مدیران و مسوولان برخی دستگاهها و نهادهای اجرایی و خدماتی دولتی و خصوصی، پائین بودن سطح درآمد و معیشت فعالان رسانهای، فقدان آموزشهای لازم در این حوزه، بیثباتی شغلی در حوزه رسانه، عدم توجه مدیران رسانهها و مطبوعات به حقوق و نیازهای معیشتی و روزمره فعالان مطبوعات و رسانهها، قطع حمایتها و پشتیبانیهای دولتی از رسانهها در حوزهها و بخشهای مختلف و بالاتر از همه، فقدان نظام جامع و منسجم شغلی، اخلاقی، قانونی و حمایتی از این حوزه، همگی زمینه و بسترهای لازم برای “استحاله” خود ساخته و تحمیلی توأمان در فضای کاری مطبوعات و رسانههای محلی را فراهم آورده و تداوم روند موجود، علاوه بر ذبح و فراموشی وظیفه و آرمان آزادی بیان در فعالیت کار مطبوعات و رسانهها، امید به اثربخشی و جریانسازی در این حوزه را نیز به ناامیدی محض مبدل خواهد ساخت.
با این تفاسیر و در چنین فضای غبارآلود، این که می توان امیدوار به “شنیدن” بوی “بهبود ز اوضاع رسانه ها و فعالان این حوزه” بود یا نه، سوالی است که باید متولیان این حوزه، به ویژه مدیرکل محترم فرهنگ و ارشاد اسلامی استان و معاونین وی بدان پاسخی روشن بدهند …
روی سخن، صراحتا، مدیرکل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان و معاون فرهنگی، رسانه ای ایشان است، آیا امید به این می توان داشت که این عزیزان، که اتفاقا از جنس فرهنگ و رسانه هستند، دست به سنتشکنی و خرق عادت در حمایت عملی از رسانه ها و فعالان رسانهای بزنند؟
آیا رسانه ها می توانند به پشتگرمی ایشان و دیگر نهادهای ناظر، در حیطه خطوط قرمز واقعی و نه فرمایشی، نقش خود را در بیان حقایق و واقعیتهایی که وجود دارند و ایضا مطالبات به حق مردم و کشور به درستی ایفا کنند، بی ترس و واهمه تهدید و شکایت؟ آیا به این ها می توان دل بست؟
پاسخ به انبوه سوالات انباشته شده جامعه رسانهای استان و مرور دوبارهی تاریخ مطبوعات و رابطه این حوزه با متولیان امر، شاید بهترین راهکار و نقشه راه برای رسانه ها و مسوولان استانی باشد.
کوتاه سخن این که، ما هنوز به این امید که روزی مشکلات معیشتی و حرفه ای اهالی رسانه به حداقل خواهد رسید نفس میکشیم …!