چه کسانی نشریات محلی را تبدیل به پاکت کردند؟
چه کسانی نشریات محلی را تبدیل به پاکت کردند؟

محمد زینالی اُناری کارشناس ارشد علوم اجتماعی در یاداشت خودآورده است، درتبدیل شدن نشریات محلی به مواد اولیه پاکت سازی ، از این که بدون خوانده شدن و بدون دیده شدن و مستقیما بعد از چاپ به سوی کارگاه پاکت سازی برود، یقینا عواملی باعث و بانی هستند. تقصیر از پاکت ساز و مالک روزنامه […]

محمد زینالی اُناری کارشناس ارشد علوم اجتماعی در یاداشت خودآورده است، درتبدیل شدن نشریات محلی به مواد اولیه پاکت سازی ، از این که بدون خوانده شدن و بدون دیده شدن و مستقیما بعد از چاپ به سوی کارگاه پاکت سازی برود، یقینا عواملی باعث و بانی هستند. تقصیر از پاکت ساز و مالک روزنامه و مشتری آجیل فروشی نیست که چرا آجیل می خرد و روزنامه نمی خرد. اتفاقا مدتها است در جامعه ما مد شده و همه مدیران از مردم انتقاد می کنند که چرا مردم سرانه مطالعه شان پایین است و بیسوادند و مشتری فرهنگ نیستند. اما کسی برو‌بر نگاهشان نمی کند تا بگوید، ای عزیز تو یکبار چیزی نوشتی که دست کم خودت خوشت بیاید؟ مردم که مجبور نیستند هر چیزی را بخوانند.

رسانه ها رکن چهارم دموکراسی هستند و این به آن معنا است که رسانه باید دارای قدرتی دموکراتیک باشد و هر وقت قلمی از سوی مردم و به زبان مردم در این رسانه ها به کار افتاد، باید بتواند قدمها و فکرها را در کشور جابجا کند. اما ظاهرا رسانه های ما قدرت ندارند و این یکی از دلایلی است که اسیر چسب پاکت ساز می شوند. آن قدر بی قدرت که همچون کاغذی بی متن تلقی می شوند. یقینا قدرت زدایی از نشریات محلی، پروژه ای بوده که از ابتدای فروغ آن در استان ما رخ داده و اصلا از جایگاه اقتدار دموکراتیک بهره مند نبوده است. نه مردم این جایگاه را به آن دادند که حرفهایشان را از این طریق در فضای عمومی منتشر کنند و نه مالکان سیاستهای رسانه ای این فرصت را داده اند تا رسانه ها بتوانند حرفی خاص بزنند.

خواندن و نوشتن حرفهای تکراری، نشریات محلی را تبدیل به عنصری بی خاصیت کرده تا همه یکصدا گزارش های روابط عمومی های دولت را منتشر کرده و نه تحلیلی بر آن بیفزایند و نه سراغ حرف مردم و مسائل جامعه بروند. اصولا حرف مردم، در جامعه ما شایعه و “حرف مردم” محسوب می شود و اگر تریبون رسمی حرفی نزند، حرف مردم اصالت ندارد. تنها جایی که می توان به حرف مردم اصالت بخشیده و آن را سند کرد رسانه است که آن هم اسیر حرفهای تکراری مدیران بوده و انگار سرطان اخبار مدیریتی به جان رسانه ها افتاده تا بعد از طی کردن پروسه تکراری شدن و به درد نخور شدن، فایده مندی خود را در بازگشت به پاکت شدن و مصارف کاغذی خود بجوید.

مدت ها مدیران دولتی تذکرهای با مورد و بی مورد برای خاموش کردن ضبط و نگفتن این حرف و خصوصی انگاشتن برخی حرف ها و یا به محاربه کشاندن نشریات برای درج برخی اخبار روی کردند که دیگر “احترام”، جرأت و توانی برای گردانندگان نشریات نمانده است تا حرف مردم را بزنند. بدترین حالت این شد که نشریات محلی جایی شد برای خروج جوانان از بیکاری و موقت بودن و غیر اتکا بودن و آماتور ماندن دلیلی است برای بی اصالتی. خوب وقتی جایی قرار باشد حرفها خصوصی باشند و یا مالکان نهادهای اداری حرفهای خود را از جامعه خبری و در واقع از مردم مخفی کنند، تبدیل خواهد شد به محل تفریح تازه کارانی که قرار است کار یاد بگیرند.

فعالان نشریات محلی با عملکردشان به این امر اذعان دارند که نشریات مانند دنیا محل گذر است و خیلی گذار کوتاهی است و قرار است همه فعالان با چاپ کردن مطبوعاتی شبیه بروشورهای تبلیغاتی و انتخاباتی به زودی مشاوران و مدیران آینده شوند، این محل گذر را چندان جدی نمی گیرند و دل می بندند به سودمندی آن و آخر و عاقبت این قبیل کارها یعنی همان جایی که قرار است از ستون مطبوعات یعنی رکن دموکراسی یا شانه های مردم “بپرند”. در واقع رکن چهارم دموکراسی محل پرش است و چه می کشد این دموکراسی از دست نوقلمانی که شاید کپی کردن اخبار و مطلب از اینترنت، آگهی چاپ کردن و رپرتاژهایی با فونت قلمبه و ویترین کردن مدیران خودممنون را فخر خود هم می دانند.

جز مدیرانی که سخنهایشان محبوس می ماند، یا مدیرانی که بروشورهایی موجه می خواهند سیاستگذارانی که مدام محافظه کاری را تذکر می دهند و گردانندگانی که می خواهند از این محفظه تنگ ماهی بگیرند، دیگر چه کسانی مقصرند؟ آیا مردم با سکوتشان مقصر نیستند؟ بدیهی است سکوت همیشه علامت رضا و یا بی محلی نیست. سکوت معناداری که با رکن به ظاهر چهار دموکراسی غریبه قهر است و آن را به دست پاکت ساز سپرده است، اخبار خود را از رسانه های بیگانه کسب می کند و نیاز به تهیه هفتگی کاغذ باطله را در شأن خود نمی بیند، او تنها شاکی این ماجرا است که دوستان و همشهریانش او را وادار به اعتماد به بیگانه کرده اند و هر روز زیر لب زمزمه می کند: سوختم زین آشنایان ای خوشا بیگانه ای