اندر مزاح زلزله های باسمنجی !
اندر مزاح زلزله های باسمنجی !
وقوع دو زلزله ی صبحگاهی نسبتاً شدید که در مجاور شهر باسمنج اتفاق افتاد و کل کلان شهر تبریز و جمعیت 2 میلیون نفری آن را زهره ترک فرمود، چه بسا از تبعات جدایی آن شهر کوچک از پیکره ی این شهر بزرگ مایه گرفته باشد ؛ بالاخره آدمِ شیر خام خورده اینجور مواقع فکر و خیالش هزار راه می رود دیگر !

اویاقلیق – ابوالفضل وصالی : وقوع دو زلزله ی صبحگاهی نسبتاً شدید که در مجاور شهر باسمنج اتفاق افتاد و کل کلان شهر تبریز و جمعیت ۲ میلیون نفری آن را زهره ترک فرمود، چه بسا از تبعات جدایی آن شهر کوچک از پیکره ی این شهر بزرگ مایه گرفته باشد ؛ بالاخره آدمِ شیر خام خورده اینجور مواقع فکر و خیالش هزار راه می رود دیگر !

می فرمایید نه ، پس بفرمایید چرا در طول سال های متمادی قبل از جدایی آن شهر کوچک چسبیده به کلان شهر تبریز از این اتفاقات ناگوار ناشی از قهر طبیعت روی نداده بود و چند صباحی بعد اینکه جناب استاندار دانشگاهی سابق به جای عمل به وعده ی تبدیل تبریز به شهر دیپلماسی و تحقق وعده ی تدریس زبان مادری و قس علی هذا به مصداق مًثَل بی مناقشه ی : « یک شیرین عقلی سنگی به چاه بیاندازد و صدها عاقل نتوانند بیرونش آورند » مبادرت به جدایی آن بلاد اصغر از بدنه ی این بلاد اکبر کرد، خشم طبیعت به غلیان در آمد و هراس بر جانمان انداخت ؟!

حال ای حامیان جدایی باسمنج ، هان همی عبرت بگیرید و از خدا بترسید و از خر شیطان تشریف بیاورید پایین و به مصداق امرِ بی ربطِ « من لم یشکر المخلوق ، لم یشکر الخالق » ، آن شهر کوچول موچول را که مناطق سرسبز ویلایی و به درد بخورش عملاً در تصرف لاکچری های تبریز است و البته در صورت تفکیک از کلان شهر تاریخی و فرهنگی و تبدیل به بخشداری ریزه میزه هم همچنان در تملک آن مرفهان بی درد باقی خواهد ماند و کماکان مکان دنج عیش و نوش های آنچنانی عده ای خواهد بود ، به پیکره ی کلان شهر تبریز بچسبانید و از مزایای طبیعی و مادی و معنوی آن بهره ها گیرید !

مگر نمی دانید که خیلی از شهرهای بزرگ اقصی نقاط جهان از قفقاز و ماورای آن گرفته تا – اووِه – آسیای صغیر به قصد شراکت در افتخارات تاریخی و مدنی و فرهنگی و غیره ی در حسرت محال پیوستن بر شهر اولین های تبریز بزرگ بال بال می زنند ، حال شما را چه آمده است ای خاسران غفلت زده که دستی دستی قصد جدایی از این شهر اولین ها اقامه کرده اید تا لقب شهر آخرین ها را بر خود و اسلاف و اخلافتان ارزانی دارید و جیگر تبریزیان را به خون آغشته همی فرمایید ؛ نا سلامتی یکی از همشهریان صاحب قلم و شیرین زبان و خوش بیان تان در بهت و حسرت و حیرت صدها تبریزی ، روزگاری تا درجه ی مشاورت استانداری ارتقاء مقام یافته بود ای نمک خوران و نمکدان شکن ها ؟!

پس ای باسمنجیان پیش از آنکه جبر دیپلماسی و جریان های سیاسی شما را به دامان شهر اولین ها عودت دهد و آب رفته را به جوی بازگرداند و فوقش احیاناً موجبات چندی اعتراض و اعتصاب بیهوده و آب به آسیاب استکبار جهانی ریختن به غیر از ( روس و چین ) را فراهم آورده و بالاخره بعد از اندی زحمت افزایی و چوب و چماق نوش کردن ها ، آب ها از آسیاب بیافتد ( بالاخره بزرگتراز ۲۸ آبان نخواهدبود که ) ! ، خود به آغوش کلان شهر با عظمت تبریز برگردید و از مزایای بی شمار آن بهره مند شوید و درد سوزان فراق را که یادآور جدایی حسرت انگیز ۱۷ شهر و چند صد روستاهایمان در آن سوی « آراز » می باشد ، تازه نکنید و گرنه بخش هم که باشید ریش تان در دست تبریز خواهد ماند و اراضی سرسبز و به درد بخورتان همانا بر متمولان تبریز و حومه حال و صفا خواهد بخشید و آنچه بر شما خواهد ماند همان مرارت دود و دم و ترافیک و زحمت آنان خواهد بود و ولاغیر ؛ حالا خود دانید و مشاعر و مصالح تان !

در پایان بهر «کدورت زدایی » از خاطر مبارکت جماعت باسمنج نشین جدایی طلب عارضم که آن ادله ی وقوع زلزله و ماجرای مشاورت آن شیرین زبانِ خوش بیان که در ابتداء سخن توصیف شد، کلهم از باب مزاح بود و از برای بهانه ی فتح باب بهرِ همین چند کلام حرف چِرت و بس ؛ و گرنه زلزله ی نابکار را چه به این حرف های مزخرف !

پس خوف به دل راه ندهید و با رعایت توصیه های بهداشتی و ایمنی در خانه های با صفای سنتی مجاور کاخ های ویلایی تبریزیان آسوده بخوابید که بحران ستیزان بیدارند و بعد از وقوع زلزله ، محل و شدت و میزان خسارات آن را به سمع و نظر مبارک جان رهیدگان خواهند رساند ! باقی بقای بازماندگان ؛ افتاد ؟!