از “آتا زنوزی”؛ تا “ناپدری منفور”!
از “آتا زنوزی”؛ تا “ناپدری منفور”!
داستان 3 ساله "معاشقه ورزشی" محمدرضا زنوزی مطلق با تراکتور، این "دردانه" فوتبال شمالغرب، اگرچه در ابتدا، سرشار از سکانس های "دلبرانه" و بعدها، "مالکانه" شیرین بود؛ با این حال، "ماه عسل" مولتی میلیاردی که می خواست، نقش "آبراموویچ" فوتبال ایران را بازی کند، خیلی زود، در باتلاق "حیا کن، رها کن" های معمول فوتبال زمین گیر شد.

بیداری آذربایجان: داستان ۳ ساله “معاشقه ورزشی” محمدرضا زنوزی مطلق با تراکتور، این “دردانه” فوتبال شمالغرب، اگرچه در ابتدا، سرشار از سکانس های “دلبرانه” و بعدها، “مالکانه” شیرین بود؛ با این حال، “ماه عسل” مولتی میلیاردی که می خواست، نقش “آبراموویچ” فوتبال ایران را بازی کند، خیلی زود، در باتلاق “حیا کن، رها کن” های معمول فوتبال زمین گیر شد.

“خودشیفتگی” های مهارناشدنی زنوزی با تراکتور و شاخ و شانه کشیدن های بعضا افراطی و بی ترمز او با تمامی ارکان فوتبالی و غیرفوتبالی استان و کشور، که همواره روی نوار “پاسخگو نبودن” و “وعده دادن” های آرمان گرایانه در جریان بود؛ اگرچه برای مدتی توانست هواداران مظلوم و خوش قلب فوتبال آذربایجان را امیدوار به داشتن تیمی کهکشانی و مقتدر در سطح اول فوتبال ایران و آسیا کند؛ اما در نهایت، نصیبی جز سرخوردگی همه جانبه پرشورها و تبدیل شدن تراکتور بزرگ، به تیمی دسته چندم و کیسه بوکس تیم های ریز و درشت فوتبال کشور نداشت.
زنوزی و دوران مالکیت او بر پرهوادارترین تیم فوتبال آسیا در سال های اخیر را باید، دوران ظهور “سادیسم مالکیتی”، “مازوخیسم ورزشی” و در نهایت، “لمپنیسم مدیریتی” در تراکتور ارزیابی کرد؛ مثلثی که هر ضلع آن توسط زنوزی طراحی، مدیریت و نظارت شد تا تراکتور مدل او، تصویری از “ابتذال افسارگسیخته” به خود بگیرد.

سخن آخر این که، تبدیل شدن تراکتور به باشگاهی بی ثبات که به غیر یک عده افراد “بله قربان گو” و “بادمجان دور قاب چین”، هیچ مربی، مدیر یا کارشناس کاربلد و کارنامه داری، دیگر حاضر به همکاری با او نیست، آفت و آسیبی بود که مدیریت و مالکیت سه و نیم ساله زنوزی بر پیکره این باشگاه ۵۰ ساله وارد کرد، تا “آتا زنوزی”، این روزها بیشتر به “ناپدری” منفور تنزل یابد!
این، همان بازی “دوسر باخت” برای زنوزی بود …