اینجا هوا مسموم است!
اینجا هوا مسموم است!

اویاقلیق – زهرا میرزائی: اینجا دیگر هوایی برای نفس کشیدن ندارد! با هر تنفس از این هوای مسموم، از انسانیت دور و نا امید می شویم! اینجا تنفس یعنی بلعیدنِ آتشِ درد و رنجِ هموطن! یعنی فورانِ آتش از ریه هایت.. اینجا دیگر هیچ ماسکی توان مقابله با سم های کشندۀ شرف، شعور، غیرت و […]

اویاقلیق – زهرا میرزائی: اینجا دیگر هوایی برای نفس کشیدن ندارد! با هر تنفس از این هوای مسموم، از انسانیت دور و نا امید می شویم!

اینجا تنفس یعنی بلعیدنِ آتشِ درد و رنجِ هموطن! یعنی فورانِ آتش از ریه هایت..

اینجا دیگر هیچ ماسکی توان مقابله با سم های کشندۀ شرف، شعور، غیرت و انسانیت را ندارد!

اینجا بی عدالتی بیداد می کند و فقرِ مردم رو به رشد است.

این سرزمین باید با مردمانش مهربانتر از وضعیت اکنونش می بود؛ اینجا می توانست برای همه بهشت باشد نه جهنمی که مردمانش در آتش بی تدبیریِ صاحبانِ ثروت های باد آورده اش بسوزند، دم نزنند و جزغاله شوند!

اینجا روح و روانمان از سم پاشی ها دیگر رمقی ندارد تا فریاد بزند! اینجا مراسمِ رقصِ نامحرم جلوی چشمان نامحرمانِ میزبانی که صاحب گنج و قدرت است، عیب و ننگ محسوب نمی شود! اینجا مراسمِ مختلط زن و مرد در مهمانیِ بزرگان به اسمِ “پارتی” خلاف شرع عنوان نمی شود! اینجا همه چیز آرام است، همۀ ما خوشبختیم! و آرامیم…

اینجا شب در پارتی، فردا در خانۀ شهید، اصلاً و ابداً ننگ نیست! اینجا این تظاهرها، بی غیرتی نیست! اینجا دیگر کسی از ترس رسوایی و بی آبرویی از میزش دست نمی کشد و استعفا را به جان نمی خرد!

اینجا همه خسته از گفتن هایِ بی فایده اند! و به قولِ شهید دکتر شریعتی: “در روزگارِ جهل “شعور” جرم است.”

اینجا باید خون گریست از این همه حقه بازی! اینجا کار برای شهدا، راهی برایِ لاپوشانیِ گناهانِ انجام گرفته است! اینجا در روزِ روشن! خود را برای شهید تکه پاره می کنند و در تاریکیِ شب، مهمانی هایِ رقص و پایکوبی های مختلط و نوشیدنی های آنچنانی، کاری عادی است!

اینجا اکنون فقط شهید دکتر مصطفی چمران را نیاز دارد؛ مردی پاک، خالص، استوار و خدایی که اگر بود چریک وار یک تنه با همه مفسدان مبارزه می کرد.

اینجا اکنون شهید دکتر علی شریعتی را می طلبد تا با سخنرانی هایِ کوبنده اش، همۀ در خواب رفتگان را بیدار کند.

شهید شریعتیِ عزیز کاش بودی و باز برای همۀ ما از خدا می خواستی: “خدایا، به علمای ما مسئولیت و به عوام ما علم و به مومنان ما روشنایی و به روشنفکران ما ایمان و به متعصبین ما فهم و به فهمیدگان ما تعصب و به زنان ما شعور و به مردان ما شرف و به پیران ما آگاهی و به جوانان ما اصالت و به اساتید ما عقیده و به دانشجویان ما نیز عقیده و به خفتگان ما بیداری و به بیداران ما اراده و به مبلغان ما حقیقت و به دینداران ما دین و به نویسندگان ما تعهد و به هنرمندان ما درد و به شاعران ما شعور و به محققان ما هدف و به نومیدان ما امید و به ضعیفان ما نیرو و به محافظه کاران ما گستاخی و به نشستگان ما قیام و به راکدان ما تکان و به مردگان ما حیات و به کوران ما نگاه و به خاموشان ما فریاد و به مسلمانان ما قرآن و به شیعیان ما علی و به فرقه های ما وحدت و به حسودان ما شفا و به خودبینان ما انصاف و به فحاشان ما ادب و به مجاهدان ما صبر و به مردم ما خودآگاهی و به همه ملت ما، همت تصمیم و استعداد فداکاری و شایستگی نجات و عزت ببخش.”

اینجا اکنون شهید مهدی باکری را می خواهد تا بگوید: “خدایا مرا پاکیزه بپذیر…” چراکه تنها چیزی که در این زمان کمیاب شده، همین خواستن و تلاش کردن برای پاکیِ اعمال است!

اینجا با این همه رنج و نا امیدی فقط نیایش های عارفانه شهید چمرانِ عزیز، قلبم را آرام و نوری از امید روشن می کند. شهید چمران می گوید: “چه خوش است؛ دست از جان شستن و دنیا را سه‏ طلاقه کردن، از همه قید و بند اسارت حیات آزاد شدن، بدون بیم و امید علیه ستمگران جنگیدن، پرچم حق را در صحنه خطر و مرگ برافراشتن، به همه طاغوت‏ها “نه” گفتن، با سرور و غرور به استقبال شهادت رفتن. جایی که دیگر انسان مصلحتی ندارد تا حقیقت را برای آن فدا کند، دیگر از کسی واهمه نمی‏کند تا حق را کتمان نماید…”

اینجا دیگر سکوت، جهل، بردگی، بی شعوری و نفهمی عار نیست! اما در این زمان فقط باید نوشت و نوشت و “سکوت” را ذلتی بیش نباید دانست…