عدالتِ امروز؛ انتخاب بین بد و بدتر!
عدالتِ امروز؛ انتخاب بین بد و بدتر!

اویاقلیق – زهرا عبداله میرزائی : در دیدگاهِ قرآن، گرایش به عدالت، عدالتخواهی و تنفر از ظلم، بی‌عدالتی و تبعیض، ریشه در فطرت انسانها دارد و عدل، اساسِ خلقت انسان است. چند وقتِ قبل برای خریدِ کالایی به مغازه ای رفتم که فروشنده گفتند: “کالایِ مورد نظر تمام شده و به علتِ افزایشِ قیمت از […]

اویاقلیق – زهرا عبداله میرزائی : در دیدگاهِ قرآن، گرایش به عدالت، عدالتخواهی و تنفر از ظلم، بی‌عدالتی و تبعیض، ریشه در فطرت انسانها دارد و عدل، اساسِ خلقت انسان است.

چند وقتِ قبل برای خریدِ کالایی به مغازه ای رفتم که فروشنده گفتند: “کالایِ مورد نظر تمام شده و به علتِ افزایشِ قیمت از سویِ صاحبِ محصول، از خرید مجدد خودداری کردیم و به عبارتی بخاطرِ مردم، در برابرِ افزایشِ قیمت، مقاومت کردیم اما متأسفانه شرایط طوری شده است که با وجودِ گرانی هم، باز مردم خواهانِ همان کالا هستند و باید درخواستِ خرید بدهیم!” و گفتند: متأسفانه وضعیت طوری شده است که مردم، افزایشِ چند صد تومانیِ امروز را به افزایشِ چند هزار تومانیِ فردا ترجیح می دهند! و این دقیقاً بیانگرِ انتخاب بین بد و بدتر است…

بنده خدایی تعریف می کرد، یک نیروی سازمانی در صفحۀ مجازی به اسم خودش، فحشاء و لاقیدی را ترویج می داد و همین مورد را به نیتِ “امر به معروف و نهی از منکر” به مسئولِ حراستِ همان سازمان گزارش کرده بودند و آنها هم گفته بودند: روی نکتۀ اوف شدنها! دست گذاشته اید! و ما نمی توانیم برای این مسائل، سبب اوف شدنِ نیروی سازمانی شویم!! از طرفی دیگر هم به طور غیر مستقیم! طرفِ اطلاع دهنده را حالی کرده بودند که خودش سعی کند پیگیر نشود وگرنه …

نکته ای که باید به مسئولان همان سازمان گفته شود این است که: “قطره قطره جمع گردد، وانگهی دریا شود”؛ اگر امروز، فجایعِ اخلاقی در مدارس و جامعه اتفاق می اُفتد، زنگ هشداری است برای آنهایی که می توانستند جلویِ قطره های لاقیدی را بگیرند و نگرفتند! و بترسند از دریایِ فسادی که روزی همۀ ارزشها را با خود، خواهد بُرد…

همین قضیه به بنده خدایی که کمی صاحب قدرت بود! منتقل شده بود و آنها هم بعدِ پیگیری گفته بودند که وقتی خودِ لاقیدی و فساد در سازمانها هست! گیر دادن به ترویجِ فساد و لاقیدی، کمی دور از عقل است!! همان دعوتِ اجباری به انتخاب بینِ بد و بدتر!!

وقتی مردمِ ضعیف دردمندانه می گویند، چون هیچ حامیِ صاحبِ ثروت و نفوذ ندارند، همین سببِ ظلم در جامعه به آنها می شود و از طرفی هم همیشه، شاهدِ فرارِ زورگویان و صاحبانِ ثروت و قدرت و مقام از اجرایِ عدالتِ اسلامی هستند که تداعی گر این مطلب است: “انجام یک کارِ اشتباه در جامعۀ امروز، تنبیه عادلانه ای ندارد!” اگر طرف دارای حامیِ صاحبِ قدرت باشد مطمئناً با خیالِ راحت به همان کارِ اشتباه، بی ترس ادامه خواهد داد و وای از روزیکه فردی بی گناه، به دلیلِ نداشتنِ حامیِ صاحب قدرت، ظلم ببیند در آنصورت فقط باید منتظر قیامت و اجرای حکمِ الهی باشد که تنها آنجا عدالت به معنایِ واقعی، اجرا خواهد شد.

بنده خدایی هم تعریف می کرد، فردی که از لحاظ سابقۀ اخلاقی خوشنام نیست و بیشترِ مردم هم در جریان هستند، راحت در همه جا با بزرگان حضور دارد و کسی هم نمی گوید چرا این آدمِ مشکل دار، اینجاست؟! چون پشتِ این آدمها به یک آدمِ صاحبِ قدرت و ثروت، گرم است و هیچ نگرانی ندارند…

وجود چنین موردهایِ فسادِ اخلاقیِ آشکار در مراکز کاری و آموزشی و از طرفی گسترشِ فسادِ اقتصادی در مراکزِ مختلف و جاری نشدن عدالت در اجرایِ حکم، برای مفسدانِ اخلاقی و اقتصادی، کلاً مردم را بر این باور رسانده است که افرادِ رانت خوار و دارایِ مشکلِ اخلاقی در رأس اموری قرار دارند که زورِ هیچکس برای برکناری آنها نمی رسد مگر خدا و عدل الهی…

به نظر می رسد تنها آدم هایِ خطرناکِ جامعه، همان جوانهای نجیب، مومن و پاکی هستند که از عدالتِ روزگار خانه نشین هستند و شُغلی ندارند چون ایمانِ خود را به دنیا نفروخته اند پَس خریداری هم ندارند… نیایش های دکتر علی شریعتی، تأییدکنندۀ همین نکتۀ تلخ است: “خدایا، رحمتی کن تا ایمان، نام و نان برایم نیاورد، قوتم بخش تا نانم را و حتی نامم را در خطر ایمانم افکنم تا از آنها باشم که پول دنیا را می‌گیرند و برای دین کار می کنند، نه از آنها که پول دین! را می گیرند و برای دنیا کار می کنند.”

در جامعۀ امروز، مردم عدالت را همان انتخابِ بین بد و بدتر یافته اند و فهمیده اند که اگر همان گزینۀ بد را هم نچسبند به اجبار، صاحبِ گزینۀ بدتر خواهند شد!!

نیایش های عارفانۀ شهید چمران، جوابِ خوبی برای ظالمان است: “انسان گاه‏گاهی خود را فراموش می‏کند، فراموش می‏کند که بدن دارد، بدنی ضعیف و ناتوان که در مقابل عالم و زمان، کوچک و ناچیز و آسیب‏پذیر است، فراموش می‏کند که همیشگی نیست و چند صباحی بیشتر نمی‏پاید، فراموش می‏کند که جسم مادی او نمی‏تواند با روحِ او هم ‏پرواز شود، لذا این انسان، احساس ابدیت و مطلقیت و قدرت می‏کند، سرمستِ پیروزی و اوجِ آمال و آرزوهای دور و درازِ خود، بی‏خبر از حقیقتِ تلخ و واقعیت‏های عینیِ وجود، به پیش می‏تازد و از هیچ ظلم و ستمی روگردان نمی‏شود اما درد، آدمی را به خود می‏آورد، حقیقت وجود او را به آدمی می‏فهماند و ضعف و زوال و ذلت خود را درک می‏کند و دست از غرور کبریایی برمی‏دارد و معنی خودخواهی و مصلحت‏طلبی و غرور را می‏‏فهمد و آن را توجیه نمی‏کند.”