فقط برای خدا بگو …
فقط برای خدا بگو …

اویاقلیق: وقتی کسی حرفهایت را درک نمی کند، عمق دردهایت را نمی فهمد بخاطر اینکه فهمیدن «درد» دارد و همین نکته ضعفِ نفهمیدن، سبب می شود تا برچسب بی عقلی، سادگی و حماقت را مهمان وجود رنج دیده ات کنند درآنصورت فقط حرفهایت را برای خدا بگو… خدایا از کدامین درد بگویم! دردها زیاد و […]

اویاقلیق: وقتی کسی حرفهایت را درک نمی کند، عمق دردهایت را نمی فهمد بخاطر اینکه فهمیدن «درد» دارد و همین نکته ضعفِ نفهمیدن، سبب می شود تا برچسب بی عقلی، سادگی و حماقت را مهمان وجود رنج دیده ات کنند درآنصورت فقط حرفهایت را برای خدا بگو…

خدایا از کدامین درد بگویم! دردها زیاد و درمان نمی بینم! از درد مرگ بی گناه انسانها بگویم یا شکم های گرسنه مردم میهنم؟! اینکه نمی توان بی تفاوت بود و خیلی ها برای اینکه بی خیالِ خیلی دردها نیستی، تو را ساده و احمق می پندارند که این بی انصافی، بیشتر آزارت می دهد.

خدایا مبارزه سختی است تا برای خوش آمدِ آدم های صاحبِ قدرت، نه حرف بزنی و نه عمل کنی بلکه تمام تلاشت فقط برای جلبِ رضایت خالق باشد؛ جلب رضایتی که سخت ترین کار این دنیا است.

خدایا وقتی بنده ات برای حفظ اعتقادات و باورهای دینی خود بجنگد و برای منافع شخصی خود، آدم ها را زیر پاهایش له نکند، مطمئناً زندگی سختی خواهد داشت و رنج های بسیاری را متحمل خواهد شد.

خدایا آنان که باورهای دینی را به سخره می گیرند و در تلاشند صاحب باورها را به بی عقلی متهم کنند تا در خیال خودشان بر خطاهایشان سرپوش بگذارند مرا هراسان نمی کند و تنها، جهالت آگاهانه آنها بر رنج هایم می افزاید…

خدایا در جنگ نابرابر دروغ و صداقت آدمها، راستگویی و پاکی قلب همیشه بازنده است! درست است حیله و مکر برنده این میدان است اما من برای باختِ صداقت و درستی انسانها، هرگز افسوس نمی خورم و تنها دردم نفاق و چند رنگی آدمهاست…

خدایا در میان این رنج و غم ها، نیایش های شهید چمران، قلب آشفته ام را آرام می کند. شهید چمران در بخشی از نیایش های عارفانه خود می گوید: ” من اعتقاد دارم که خدای بزگ، انسان را به اندازه درد و رنجی که در راه خدا تحمل کرده است پاداش می‏دهد و ارزش هر انسانی به اندازه درد و رنجی است که در این راه تحمل کرده است و می‏بینیم که مردان خدا بیش از هرکس در زندگی خود گرفتار بلا و رنج و درد شده ‏اند، «علی» بزرگ را بنگرید که خدای درد است که گویی بندبند وجودش، با درد و رنج جوش خورده است، حسین را نظاره کنید که در دریایی از درد و شکنجه فرو رفت که نظیر آن در عالم دیده نشده است و زینب کبری را ببینید که با درد و رنج انس گرفته است.”

خدایا باید بارها شکرگزار بود که بنده بی خیالِ اعتقادات و دردِ انسان ها خلق نشدیم و مطمئناً این نعمت بزرگی است که در اختیار برخی بندگانت به امانت گذاشتی که یقیناً با همین نعمت، امتحان های سختی دادند و چه رنجهای بسیاری که بخاطر سادگی و مهربانی قلبهایشان بر آنها تحمیل شده است اما استوار ایستادند و هرگز بخاطر امور مادی بی ارزش این دنیا، خود و مهربانی قلب و سادگی وجودشان را به قیمت ارزان نفروختند حتی اگر بارها به سخره گرفته شدند و بدترین انگ ها را متحمل شدند.

خدایا اکنون که همه به راحتی و بی ترس از بی عدالتی حرف می زنند و انتقاد می کنند! سالها قبل برای نوشته ای با موضوع بی عدالتی، رئیس مربوطه در آن سازمان دولتی، مرا تهدید و مسخره کرد و از اینکه بهانه ای برای طرد از کارم یافته بود در پوست خود نمی گنجید… و من بیشتر از همه برای تهمت و برچسبی که به ناحق به من تحمیل شد، قلبم شکست چون تنها گناهم انتقاد از بی عدالتی بود.

خدایا آن سالها که تمام وجودم را درد بی درمان ظلم آشکار فرا گرفت و واقعاً فریادرسی جز تو برای اثبات درستی و حقانیت خودم نیافتم، فهمیدم که باید صبر کنم چنانکه اکنون بعد از سالها، همان انتقادم در مورد بی عدالتی را رهبر عزیزم در دیدار با مردم آذربایجان در ۲۹ بهمن ۹۶ عنوان کردند و حتی برای بی عدالتی رایج در کشور عذرخواهی کردند…

خدایا باور دارم که باید بنده تو باشم و از غیر خودت انتظاری نداشته باشم چرا که مهربانترینی برای بنده بی پناهت و در تمام لحظات سختی که آدم های بی انصاف، روحم را با زنجیر جهالت خودشان به اسارت در می آورند، مرور نیایش های دکتر علی شریعتی، روح بی قرارم را قرار می بخشد…

دکتر علی شریعتی با خدا چنین می گوید: ” خدایا همواره تو را سپاس می گذارم که هر چه در راه تو و در راه پیام تو پیشتر می روم و بیشتر رنج می برم، آنها که باید مرا بنوازند، می زنند، آنها که باید همگامم باشند، سد راهم می شوند، آنها که باید حق شناسی کنند، حقکشی می کنند، آنها که باید دستم را بفشارند، سیلی می زنند، آنها که باید در برابر دشمن حمله کنند، پیش از دشمن حمله می کنند و آنها که باید در برابر سمپاشی های بیگانه ستایشم کنند، تقویتم کنند، امیدوارم کنند و تبرئه ام کنند، سرزنشم می کنند، تضعیفم می کنند، نومیدم می کنند، متهمم می کنند، تا در راه تو از تنها پایگاهی که چشم یاری دارم و پاداشی، نومید شوم، چشم ببندم، رانده شوم تا تنها امیدم تو شود. چشم انتظارم تنها به روی تو باز ماند، تنها از تو یاری طلبم، تنها از تو پاداش گیرم، در حسابی که با تو دارم شریکی نباشد تا: تکلیفم با تو روشن شود، تا تکلیفم با خودم معلوم گردد تا حلاوت اخلاص را که هر دلی اگر اندکی چشید، هیچ قندی در کامش شیرین نیست، بچشم.”

یادداشت از: زهرا عبداله میرزائی