خاطرات شب یلدا، شب چله مشهور سالهای زندگی ما گره خوردهاند با حضور پای میز و سفره بزرگترهایی که خدا میداند تا چه زمان سایه همراهیشان بالای سر ما و زندگیمان خواهد بود. خاطراتی که مرور زمان و حضور پررنگتر در بطن عصر ارتباطات آن را کمرنگتر از قبل کرده. انگار نه انگار که این […]
خاطرات شب یلدا، شب چله مشهور سالهای زندگی ما گره خوردهاند با حضور پای میز و سفره بزرگترهایی که خدا میداند تا چه زمان سایه همراهیشان بالای سر ما و زندگیمان خواهد بود. خاطراتی که مرور زمان و حضور پررنگتر در بطن عصر ارتباطات آن را کمرنگتر از قبل کرده. انگار نه انگار که این عصر، روزگار ارتباط است نه اینکه به مدد مصادیق تکنولوژی تمام روابط واقعیمان را به دنیای مجازی بکشانیم و حتی لبخندهایمان هم به دو نقطه و نیم پرانتز تنزل پیدا کند.
شب یلدا است و چشم بزرگترهایمان به در خانههایشان که چه زمان صدای شادمانه فرزندان و نوهها، سکوت خانه را خط خواهد زد و به یاری سنتی دیرین، شبی خوش را با هم سپری خواهیم کرد…
دیدارهایی ارزشمند، آموزنده و اخلاقی که باید تلاش کنیم مانند خیلی از رسوم، به خاطرهای در فیلمها و آلبومهای عکس تبدیل نشوند.
با تمام این اوصاف البته زندگی امروز مختصات خود را دارد؛ یلدای این سالها به جز سختیهای معمول برگزاری مراسمهای سنتی، با انواع مشکلات مالی هم همراه بوده؛ ساخته شدن تصویری اعیانی و بسیار پر زرق و برق از مراسمی که هدفش چند ساعت دور هم نشستن و خوشی و شادکامی است، باعث شده هر سال تعداد بیشتری از مردم و خانوادهها از خیر برگزاری آن بگذرند و این چنین است که نسلهای آتی این آیین و رفته رفته دیگر سنن کهن را در عکسهای رنگین قدیمی و خطرات دور دست بزرگترهایشان خواهند شناخت.
بزرگترها، پدربزرگ و مادر بزرگها اما همیشه خاطرات خوبی از شب چلهها دارند و گل سرسبد خاطراتشان، اولین شب چله متاهلی و خنچه یلدایی است که در هر دورهای به رسم همان زمان، پیشکش تازه عروس شده است.
یاد کردن از درگذشتگان و رفتگان هم از جمله برنامههای همیشگی مردم آذربایجان در چنین شبی است، شبی که همواره با یاد و همراهی بزرگترها تشکیل میشود و حتی در نبودشان هم یادشان جاری است. مردم آذربایجان این شب را با یاد تمام افرادی که در سال اخیر از میانشان رفتند همراه میکنند تا هم یاد ایشان در مراسم زنده و جاری باشد و هم فاتحهای به رسم ادب و حرمت برایشان خوانده شود.
هر سفرهی یلدایی، بدون انار و هندوانه و پشمک، سرخ و شیرین میشود اما بدون نگاههای مهربان پدربزرگ و مادر بزرگها، بدون همراهی اقوام و خانواده، هیچ سفرهای شیرین و به یادماندنی و خاطرهساز نخواهد شد.
و البته مردم آذربایجان و تبریز کلمات شهریار ملک سخن را در وصف دور همنشینی یلدایی و رسوم آن در منظومه ارجمند حیدربابایه سلام در خاطر دارند که به شایستگی بر این سفره رنگارنگ افزوده:
قــــاری ننه گئجـه نــاغیل دینـــده / کولک قالخوب قاپ باجانی دوینده
من قــاییدوب بیرده اوشــاق اولیدیم / بیر گول آچوب اوندان سورا سولیدیم
چه نیک و ارزشمند که بار دیگر یلدا از راه رسیده است؛ با تمام رنگهایش، با سرخی و شیرین کامی و شیرین کلامیهای به یاد ماندنیاش؛ میدانیم مشکلات زندگی روزمره بسیارند و دغدغهها میتوانند فکر هر آیین و رسمی را از ذهن دور کنند؛ اما یادمان نرود توجه و برپا داشتن رسوم و آیینها، به خصوص آنها که به نوعی با شادکامی در ارتباط هستند، عرض زندگی ما را شکل میدهند و میتوانند بر غنای خاطرات ما بیفزایند.
این شب را و همراهی و شادمانیاش را بهانه کنیم تا نیازمندان شهر و دیارمان را در سرمای استخوان سوز آذرماه تبریز از یاد نبریم. حالا این همراهی را با اضافه کردن لباسی به دیوار مهربانی انجام میدهیم یا با کمک به انجمنهای خیریه یا دستگیری از مستمندان، فرقی ندارد. مهم همراهی تمام مردم در کنار یکدیگر است و به جا آوردن این رسم کهن به زیباترین شکل خود.
همین امشب، خانوادههای بسیاری در نقاط مختلف کشور با مشکلات بسیاری دست و پنجه نرم میکنند؛ اما یادشان نرفته زندگی زیباترین هدیه خداوند به ماست، هدیهای که با شادکامی و لبخند باید آن را گرامی بداریم.
شب یلدا است و چشم بزرگترهایمان به در خانههایشان که چه زمان صدای شادمانه فرزندان و نوهها، سکوت خانه را خط خواهد زد و به یاری سنتی دیرین، شبی خوش را با هم سپری خواهیم کرد؛ زیاد منتظرشان نگذاریم…