اویاقلیق: مهم نیست که موضوع گفتوگو چه باشد، به هر حال شما چیزی درباره آن میگویید، منظور من البته خود شما هستید. شما دورههای بسیاری از دروس تاریخ و علم را در دانشگاه گذراندهاید و آخرین اخبار را آن هم نه از یک منبع بلکه از بیش از چند منبع دنبال میکنید. از شما بسیار […]
اویاقلیق: مهم نیست که موضوع گفتوگو چه باشد، به هر حال شما چیزی درباره آن میگویید، منظور من البته خود شما هستید. شما دورههای بسیاری از دروس تاریخ و علم را در دانشگاه گذراندهاید و آخرین اخبار را آن هم نه از یک منبع بلکه از بیش از چند منبع دنبال میکنید. از شما بسیار متشکرم. خب پس سوالی که مطرح شد چه بود؟ بحران اقتصادی منطقه یورو؟ مساله فاضلاب در رم باستان؟ سوالی درباره نگهداری زنبور عسل؟ بله شما یک پاسخ دارید. بنابر این شما از یکی از رایجترین مصیبتهای امروز جهان رنج میبرید که نام آن «سندروم پاسخگویی» است.
زمانی که مشغول گذراندن یک دوره روزنامهنگاری علمی در دانشگاه فنی ماساچوست بودم، برای اولینبار درباره این نوع اختلال شنیدم. من با یکی از دوستانم با یک دانشمند علوم کامپیوتری صحبت میکردیم که به صورت اتفاقی وارد یک سخنرانی طولانی درباره اخلاق روزنامهنگاری شدیم. با وجود اینکه شخص مقابل ما تا به حال هیچگاه در مورد صنعت و علم خبرنگاری کار نکرده بود اما احساس میکرد که او برای تمام سرگردانیهای بزرگ اخلاقی این حرفه، پاسخی دارد. البته مسلم بود که او چیزی نمیدانست و بهطور خجالتآوری هم درباره چیزی که نمیدانست اصرار به توضیح دادن داشت. وقتی او ما را ترک کرد دوستم رو به من کرد و گفت «سندروم داشتن پاسخی برای همه چیز» و من آنجا بلافاصله متوجه منظور او شدم.
«سندروم داشتن پاسخی برای همه چیز» مصیبتی است که از تحصیلات بالا، حساسیت نشان دادن بیش از حد به جزئیات، وسواس زیاد و چرخیدن و کار زیاد با اینترنت به وجود میآید. این مشکل مثل آفت، دامنگیر افرادی است که دانش فنی بالا و تخصصی دارند. بدان معنا که آنها اغلب وقت روزانه خود را صرف توضیح دادن درباره چیزهایی به افرادی میکنند که هیچ ایده و نظری درباره آن ندارند. «سندروم پاسخگویی» یک اعتیاد وحشتناک است که با مسائل کوچک آغاز میشود مثل سخن گفتن از متنهای اطلاعاتی بیاهمیتی که شما در ویکیپدیا در مورد تاریخ اصطلاح «بازار آزاد» خواندهاید و درست هم هست؛ اما بلافاصله بعد از شروع این جریان این آفت مثل بیماری دامنگیر شما میشود و از آن پس شما متقاعد میشوید که میتوانید درباره اینکه «آدام اسمیت چگونه بهعنوان یک سرمایهدار امروزی واقعاً واجد شرایط نیست» به هر کسی اطلاعات بدهید. پس از این مرحله پیش خود فکر میکنید که این درست است. پس چگونه شما اینها را میدانید؟ این درست است بر مبنای آنچه شما در کتابها خواندهاید که به نظر میرسد شامل چندین کتاب هم میشود، چون بعد از تمام افرادی که در مدخل ویکیپدیا درباره بازار آزاد نوشتهاند صدها منابع ذکر شده است، علاوهبر این تنها کتاب اقتصادی که شما خواندهاید شامل یک بخش درباره اسمیت است و همه اینها نشان از این دارد که دانش شما مربوط به دستکم دوجین کتاب و منبع است.
در این مقطع از بیماری شما در مرحله انکار به سر میبرید. در اعماق وجودتان شما متوجه هستید که واقعاً درباره آنچه از آن صحبت میکنید چیزی نمیدانید اما خودتان را دائماً متقاعد میکنید. «سندروم پاسخ» در بدترین حالت یک شکل از خود توهم است؛ اما مانند قویترین توهمات، روی حقیقت بنا شده است. در عصر وفور اطلاعات، همه ما درباره همه چیز اطلاعات اندکی داریم. ما سرفصلها و عناوین خبری بسیار و بیانتها زیاد خواندهایم و از آنجا که انسان هستیم نظراتی که درباره مسائل داریم بسیار مبهم و نامعلوم هستند. افرادی که از سندروم پاسخگویی رنج میبرند، با این حال آن را تا سطح بعدی میکشانند. این افراد احساس میکنند حالا که معمولاً شرایط پاسخگویی را دارند پس دیگر از قبل خود را متخصص و کارشناس میدانند چراکه آنها در حال حاضر واقعاً در یک یا دو موضوع تخصص کافی را دارند.
سندروم پاسخگویی را میتوان بهعنوان یک مکانیسم دفاعی برای افرادی دانست که برایشان پدیدارشدن در دنیای واقعی و بیرون آمدن از محل گرم و راحتی که اطلاعات بسیار تخصصی برای آنها وجود دارد سخت است. جایی که شما در آنجا همه چیز را کاملاً میدانید و به این خاطر مردم شما را بهعنوان خدای پاسخها ارج مینهند، چراکه شما در دنیای واقعی همه چیز را در مورد مکانیسمهای زیربنایی فرهنگ، اقتصاد و اهمیتشان نمیدانید. با این حال اعتراف به آن برایتان سخت است چون تخصص شما متوقف میشود و حس عدم قطعیت پا میگیرد. ممکن است شما متوجه شوید که در کدام خیابانهای شهر چراغ راهنمایی زماندار وجود دارد اما این به آن معنی نیست که شما میدانید که چرا و چگونه چراغ زماندار کار میکند یا اینکه چه مسیر مطلوبی برای رسیدن از نقطه a به b در جاهای مختلف جهان وجود دارد. اما میدانید راهحل خلاصی از این مشکل چیست؟ و چطور میتوان با آن برخورد کرد؟ «نمیدانم». درباره این کلمه خوب فکر کنید و آن را به خاطر بسپارید. هر روز صبح که از خواب بیدار میشوید این کلمه را با خود در آینه تمرین کنید. روزی چندین بار با خود تکرار کنید «نمیدانم». تیغ مناسب برای اصلاح چیست؟ نمیدانم. دلیل تاریخی اینکه چرا پارلمان یونان آشفته است چیست؟ نمیدانم. چگونه صحنه شاورما در فیلم «انتقامجویان» را فیلمبرداری کردهاند؟ نمیدانم یا هیچ ایدهای ندارم. چه چیز باعث تقسیم میتوز میشود؟ هیچ کس نمیداند، شما هم نمیدانید پس لطفاً دهان خود را ببندید. هر چقدر شما به جای داشتن پاسخ برای همه چیز درباره آن سؤال بپرسید زودتر به یک نابغه تبدیل میشوید.
“آنالی نوویتس نویسنده این مقاله روزنامهنگار آمریکایی، متولد ۱۹۶۹، فارغالتحصیل دکتری مطالعات انگلیس و آمریکا از دانشگاه برکلی و نویسنده و تحلیلگر چندین روزنامه است.”