سرویس سیاست مشرق – روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آنرا سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و […]
سرویس سیاست مشرق – روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آنرا سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:*******
کیهان |
وطن امروز |
خراسان | جوان |
ایران |
شرق |
اعتماد | صبح نو |
گرگها از کجا بو کشیدند؟
محمد ایمانی در کیهان نوشت:
وفاق و اجماع ملی، مهمترین اولویت در بازشناسی چالشهای پیش روی یک ملت و راه غلبه بر آنهاست. چگونه میتوان به این وفاق رسید؟ کدام گفتمان فراگیر ملی میتواند ملت ما را در غلبه بر چالشهای مهم اقتصادی و فرهنگی و سیاسی بسیج کند؟ فشارهای اقتصادی و سیاسی دشمن از کدام نقاط نفوذپذیر شدت گرفت و چگونه باید این منافذ را بست؟ سهم دولت دوازدهم در این میان کدام است؟
۱- آذر و دی ماه هر سال، تداعیکننده دو اتفاق تلخ سیاسی و اقتصادی است. درست۷ سال پیش (۶ دی ۱۳۸۸) ماجرای حرمتشکنی روز عاشورا از سوی طیفی رخ داد که بعد از ۸ ماه نقابداری و بهانهجویی بر سر انتخابات، حالا نقاب انداخته بودند و پس از آن که روی جمهوری اسلامی خط کشیده و به امام و رهبری اهانت کرده و مرگ بر اصل ولایت فقیه گفته بودند، حالا سر وقت سرور آزادگانی رفته بودند که همه چیز ملت ایران بود. ششم دی ماه ۸۸ معلوم شد حتی شعار «انتخابات بهانه است، اصل نظام نشانه است» هم، هویت واقعی صحنهگردانهای اصلی آشوب ۸۸ را برملا نمیکند. آن روز در میان حرمتشکنان بازداشتی، عناصری از سازمان منافقین و بهائیت بودند؛ هرچند که میرحسین موسوی همانها را «مردمان خداجو» نامید. آذر و دی ماه دو سال بعد (۱۳۹۰) در حالی که دو سه ماه بیشتر تا انتخابات مجلس نهم باقی نمانده بود، به واسطه اخلال و خرابکاریهای انجام گرفته، بازار ارز و طلا متلاطم شد و قیمتها رو به صعود گذاشت؛ و این در حالی بود که آن ماهها مصادف با ایام محرم و صفر بود و معمولا خرید طلا و ارز در این ماههای سوگواری کاهش مییابد، نه افزایش. آیا میان التهابافکنی سیاسی دی ماه ۱۳۸۸ و بیثباتسازی اقتصادی در سال 90 و آشفتگی آذر و دی امسال بازار ارز و سکه نسبتی برقرار است؟ هر کس «غیرت مذهبی» یا «وجدان ملی» داشته باشد از نوع این ضربات سیاسی- فرهنگی یا اقتصادی به درد میآید و دنبال چارهجویی میرود.
۲- فعلا درباره خوب و بدش قضاوت نمیکنیم. اما لابد عوام و خواص جامعه از هر طیف، این گزاره را تایید میکنند که دولت یازدهم و رئیس آن، به خاطر فشار تحریمهای اقتصادی بر سر کار آمد. رفع تحریمها، وعده و شعار اصلی رئیس دولت یازدهم بود؛ حال آنکه بخشی از متحدان و حامیان وی در واقع استارتزننده و آدرسدهنده تحریمها بودند اما به دروغ مردم القا میکردند با هدف نجات اقتصاد کشور از تحریم، به میدان سیاست بازگشتهاند. این طیف نقش مهمی در آشوب سال ۸۸ ایفا کردند و مورد لعن و شماتت ملت ایران در حماسه نهم دی قرار گرفتند. آنها در انتخابات ریاست جمهوری خرداد ۹۲، ابتدا از گزینههای دیگر حمایت میکردند اما ۳ روز مانده به روز رأیگیری، حاجی انا شریک گفتند و حامی آقای روحانی شد؛ پس از آن هم با وقاحتی بیسابقه در تاریخ سیاسی ایران گفتند «دولت یازدهم، رحم اجارهای اصلاحطلبان است». این جریان طفیلی تا توانستند در دولت و وزارتخانهها مهرهچینی کردند. ادعای اصلی یادداشت حاضر این است که اقتدار و امنیت ملی و اقتصاد و فرهنگ کشور، «گروگان» همین جریان طفیلی است و تا برای خلع ید و مجازات آنها اهتمام نشود، فشارها و تهدیدها و مضیقههای دشمن علیه ملت ایران ادامه خواهد داشت. به این گزاره باید مستندا پرداخت و از متن این روایت مستند، به وفاق و اجماع ملی درباره «افق آینده»، «دولت دوازدهم» و چگونی پیگیری راهبرد «پیشرفت و عدالت» رسید.
۳- رابرت گیتس یک سیاستمدار اطلاعاتی کارکشته است که از ریاست سازمان سیا به وزارت دفاع در دولت جمهوریخواه بوش رسید. او به اعتبار تجربیاتش- در اتفاقی نادر و کمسابقه- در دولت دموکرات اوباما ابقا شد. ۲۷ شهریور ۱۳۸۸ وقتی حاشیهسازی برای راهپیمایی روز قدس اتفاق افتاد و جمعیتی سازماندهی شده در میدان هفت تیر، شعار «نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران» سر دادند، گرگهای اطلاعاتی از این اتفاق بو کشیدند و تصمیمهای مهمی گرفتند. ۱۰ روز بعد، رابرت گیتس با اشاره به ماجرای روز قدس، به شبکه CNN گفت «در حال حاضر به دلیل شکافهای عمیق در ایران، تحریم اثرگذارتر از گذشته است. ما در حال حاضر شکافهایی را در ایران شاهدیم که در ۳۰ سال گذشته بیسابقه است. معترضان به جای پیگیری رای خود، برخی سیاستهای کلی جمهوری اسلامی را هدف گرفتهاند.» نطفه تحریمهای فلجکننده از همینجا در ذهن دشمنان ملت ایران و رصدگران اطلاعاتی آنها منعقد شد. «گیتس» ۹ ماه بعد یعنی ۳۱ خرداد ۸۹ در مصاحبه با فاکسنیوز، ارزیابی خود را اینگونه تکمیل کرد؛ «فشارها و تحریم اقتصادی، ظرفیت و شانسی خوب برای توقف برنامه هستهای ایران است تا جمهوری اسلامی را سر عقل بیاورد و بفهمد با ادامه این وضعیت، امنیت خود را بیشتر در معرض خطر قرار میدهد. انتخابات سال گذشته در ایران، حکومت را به چند دسته تقسیم کرد و افزایش فشارهای اقتصادی میتواند به تسلیم شدن ایران بیانجامد». چرا باید برای توقف برنامه هستهای ایران به عنوان «نماد پیشرفت فنی و اقتدار علمی»، امنیت ملی آن هدف قرار میگرفت و چرا ابزار آن، ایجاد اختلاف و آشوب و تحریم اقتصادی قرار گرفت؟
۴- روزنامه لسآنجلس تایمز مهرماه ۱۳۸۸ به فاصله ۲۰ روز، ۲ تحلیل قابل تأمل را منتشر کرده است. این روزنامه ۱۰ مهر ۸۸ در گزارشی قابل تأمل مینویسد «برخلاف غرور ملی ایرانیها، اپوزیسیون و جنبش سبز از فشار غرب راضی است. یکی از مخالفان که بازداشت شده، میگوید افشای وجود یک نیروگاه هستهای جدید، بر فشارها علیه دولت خواهد افزود و همین امر موجبات رضایت جنبش سبز را فراهم میکند. با تشدید فشارها میتوان امیدوار به عمیقتر شدن شکافها بود.» این گزارش ادامه میدهد «برنامه هستهای باعث غرور ایرانیان است اما همین برنامه موجب اختلاف میان اصلاحطلبان خواستار تعامل با غرب و تندروهای مخالف مداخله غرب در امور ایران شده است. محسن مخملباف [عضو اتاق فکر فتنه سبز در خارج کشور] در یک تظاهرات اپوزیسیون در نیویورک، بیانیهای را قرائت کرد که در آن نوشته شده بود؛ «جنبش سبز، بمب اتم نمیخواهد»… اغلب ایرانیها مخالف سازش بر سر برنامه هستهای خود هستند؛ این یک حس ملی است که حتی قبل از انقلاب ۱۹۷۹ هم وجود داشته است… افرایم هالوی رئیس اسبق سازمان جاسوسی موساد میگوید که امیدوار است با افزایش فشار غرب، نارضایتی در داخل ایران پا بگیرد و باعث تغییر رفتار جمهوری اسلامی شود.»
۵- لسآنجلس تایمز همچنین ۲۸ مهر همان سال، از رایزنی یک مقام آمریکایی به نام جانهانا با سران اپوزیسیون و نمایندگان رهبران جنبش سبز خبر میدهد. «هانا» به این روزنامه میگوید: «مطمئناً پیامی که من از گردهمایی اخیر فعالان اپوزیسیون ایران- که در میان آنها بعضی شخصیتهای نزدیک به رهبری جنبش سبز حضور داشتند- شنیدم، این بود که تحریم باید اعمال شود و این تحریم باید هرچه شدیدتر باشد؛ تحریم ضعیف و یا تدریجی، فقط به رژیم این امکان را میدهد که با وضعیت جدید خودش را تطبیق دهد. آنها گفتند برای اینکه تحریم مؤثر باشد، باید به صورت شوک وارد شود که فلج کند و نه به صورت واکسن… برخی از آنها نگرانند که رژیم بر اثر حمله نظامی فلج نشود و به جای آن، جنبش سبز سرکوب شود. با وجود این نگرانی، آنها پیشنهاد دادند بمباران همزمان تأسیسات هستهای و مراکز سپاه پاسداران و بسیج- هر چند که تعدادی از مردم را هم نابود کند- موجبات جمع کردن بساط حکومت به دست مخالفان را تسریع خواهد کرد»! بین سخنان گیتس درباره تحریمها و گزارش لسآنجلس تایمز درباره ضرورت تحریمهای فلج کننده، کمتر از ۲۰ روز فاصله است. ۹ ماه پس از این تبادل «گرا»ی اطلاعاتی، یعنی در تاریخ ۲۰ خرداد ۱۳۸۹ (۹ ژوئن ۲۰۱۰) قطعنامه تحریمی ۱۹۲۹ به بهانه برنامه هستهای- و در واقع برای حمایت از فتنه سبز- صادر شد. خرداد یک سال بعد، هیلاری کلینتون وزیر خارجه حامی فتنه سبز، رسماً از «تحریمهای فلجکننده» رونمایی کرد و به فاصله ۶ ماه، ایجاد شوک مصنوعی و تورم انتظاری در بازار سکه و ارز، توسط اخلالگران سیاسی- رسانهای و تروریستهای اقتصادی آغاز شد تا به یکی از دو کار آشوب سیاسی- اقتصادی یا تغییر مسیر انتخابات مجلس نهم (اسفند ۱۳۹۰) بیاید؛… و این ماجرا تا انتخابات ریاستجمهوری ۹۲ و پس از آن- تا به امروز که بازار ارز و طلا، چند ماه مانده به انتخابات ریاست جمهوری مجدداً دستخوش دستکاری است- ادامه پیدا کرده است.
۶- مایکل لدین مشاور اسبق امنیت ملی آمریکا به فاصله ۴ ماه، ۲ بار درباره شجرهنامه «جنبش سبز» مصاحبه و سخنرانی کرد. او هفتم دی ۸۹ در بنیاد FDD (دفاع از دموکراسی) گفت «روزی ما خواهیم نشست و در مورد تاریخ پنهان جنبش سبز صحبت خواهیم کرد و همه شما خواهید گفت که این جنبش از سال ۲۰۰۹ (۱۳۸۸) شروع شد اما من به شما میگویم که ما میدانیم و میتوانیم مستند کنیم که ریشه این حرکت به اواسط دهه ۱۹۸۰ میلادی ]سالهای ۱۳۶۵-۶۶ شمسی[ برمیگردد و در طول مراحل مختلف، تکامل پیدا کرده است. من حرفهای بیشتری برای گفتن در این باره دارم اما همین جا سخنانم را قطع میکنم». لدین ۶ مهر همان سال در گفتوگو با رادیو فردا و با اشاره ماجرای مذاکرات محرمانه مکفارلین تصریح کرده بود «آنچه من به آن اعتقاد داشتم، وجود افرادی است که خواهان رابطه با آمریکا بودند. این افراد چه کسانی بودند؟ کسانی که ما با آنها وارد گفتوگو شدیم؛ افرادی از دفتر نخستوزیری بودند، از دفتر میرحسین موسوی و اطرافیانش».
۱۵ اردیبهشت ۹۳ «محسن-کنگرلو» مشاور امنیتی موسوی در زمان نخستوزیری با روزنامه شرق مصاحبه کرد و گفت «من در کارهای اطلاعاتی و امنیتی، مشاور مهندس موسوی بودم، قضیه سفر و مذاکرات مکفارلین هم امنیتی تلقی میشد و من فرد مورد اعتماد مهندس موسوی بودم… من با یک ایرانی که در پاریس زندگی میکرد و به دلایلی نمیتوانست به ایران بازگردد، آشنا بودم و او قربانیفر ]دلال مذاکره و معامله با آمریکا[ را به من معرفی کرد و از طریق همان فرد با قربانیفر مرتبط شدم… من از طرف آقای موسوی اختیار داشتم که به آقای هاشمی هم گزارش بدهم… هیئت آمریکایی ریسک کرد و به ایران آمد. ما عمداً گفتیم که با پاسپورت ایرلندی بیایند؛ اگر با پاسپورت آمریکایی میآمدند، از همان مقصد لو میرفتند». این جریان پنهانکار آن روز قصد داشت نظام و امام را دور بزند؛ که همین کار را هم شروع کرد اما پس از بار آوردن یک افتضاح، حضرت امام(ره) وارد مسئله شده و با اعلام ممنوعیت مذاکره با تیم مک فارلین، ماجرا را تبدیل به یک شکست بینالمللی برای آمریکا کردند.
۷- اجمالاً باید گفت جریان اشرافیت نقشآفرین در «فتنه سیاسی- اقتصادی و فرهنگی» دو دهه اخیر، مسئله اصلی «امنیت و اقتدار و اقتصاد ملی» است؛ نه بخشی از راه حل و منجی و میانجی ماجرا. متأسفانه بخشهایی از دولت نیز گروگان این جریان متهم به خیانت، وطنفروشی و دیاثت سیاسی هستند. خرمشهرهایی به واسطه خیانت این طیف اشرافی به اشغال رفته که باید آزاد شود؛ و قدم اول ایجاد وفاق و اجماع ملی بر سر عوامل نفوذ و شبیخون دشمن است.
درباره نامه خائنانه قهرمانان فتنه
محمد زعیمزاده در وطن امروز نوشت: یک- ۳۰ نفر از به اصطلاح دگراندیشان و اصلاحطلبان سابق و ضدانقلابهای فعلی به سرلیستی احمد باطبی به نو رئیسجمهور آمریکا که هنوز در کاخ سفید هم مستقر نشده نامه نوشتهاند که ملت ایران را تحریم کنید. نامهای که تقریبا در خیانتبار بودنش حتی در بین مخالفان جمهوری اسلامی هم اجماع جدی وجود دارد تا حدی که حتی کارشناس بیبیسی فارسی درباره آن مینویسد: «باید کلمات و مفاهیم از دست رفته را باز پس گیریم، آنکه با نامه به ترامپ تقاضای تحریم، تنبیه و حمله به کشورش را میکند، تنها یک نام دارد؛ خائن». یا جماعتی که روزی احمد باطبی و امثال او شرفشان بودند هشتگ زدهاند که فلانی بیشرف است.
اما مساله مهمتر شاید پاسخ به این سوالها باشد که آیا این مدل وطنفروشیها بار اول است که انجام گرفته؟ این جماعت دقیقا چه چیزی را از رئیسجمهور جدید آمریکا میخواهند و عقبه چه نگاهی را دنبال میکنند؟ و اینکه پروسه تشکیل چنین کلونی مبتذلی که امروز صدای همه را در آورده چگونه بوده است؟
دو- واقعیت این است که برای بررسی عقبه و پشتوانه تاریخی چنین حرکتی خیلی نیازی به حافظه تاریخی و مراجعه به رفتار گروهک رجوی و دوشادوشی پیرزنهای روسری قرمز اشرف با صدامیان در کربلای۴ و مرصاد نیست، نیازی به بازخوانی کنفرانس برلین هم نیست، حتی لازم نیست نطق احمد شیرزاد در مجلس ششم را هم دوباره مرور کنیم، از بازخوانی نامه ۱۲۷ نفره موسوم به جام زهر هم مستغنی هستیم، احتیاجی هم به بازخوانی نامه حمایتی تفالههای همین جریان در دانشگاهها در سال ۸۷ درباره اسرائیل هم نیست، میشود خیلی راحتتر به موارد متاخر اشاره کرد که همین جماعت مست و سرخوش از تزلزل و لغزش برخی خواص در فتنه ۸۸، زمستان ٨٨ و بهار ٨٩ تا واشنگتن رفتند تا از آمریکا بخواهند ایران را تحریم کند و مهمل بافشان بگوید: «ما به تحریمهای اقتصادی که فشار را بر ایران زیادتر میکند محتاجیم. ما میخواهیم اوباما بگوید که او پشتیبان دموکراسی است.» و صریحا به روزنامههای آمریکایی بگویند: «در حال حاضر به دلیل شکافهای عمیق در ایران پس از انتخابات، تحریم موثرتر از گذشته است. ما در ۳۰ سال گذشته چنین شکافهایی را ندیده بودیم. مخالفان بتدریج سیاستهای کلان جمهوری اسلامی را هدف گرفتهاند. اکنون باید تحریمها را تشدید کرد». تلاشی که نتیجهاش شد صدور قطعنامه سنگین و ظالمانه ۱۹۲۹تا این جماعت تبدیل شوند به دلال اعمال تحریم علیه ملت ایران و با تقسیم کار حرفهای عدهای از آنها هم پس از ۹۲ بشوند دلال توجیه مذاکره و توافق تهران ـ واشنگتن.
سه- نکته بعدی این است که حرف این جماعت هم خیلی حرف عجیب و غریبی نیست؛ جانمایه آنچه آنان از ترامپ خواستهاند و قبلا از بوش هم گدایی کرده بودند همان چیزی است که برخی در کسوت استادی دانشگاه و برخی در جایگاه مسؤولیت و تریبونهای رسمی خیلی شیک و اتوکشیده و لای زرورق در نوشتهها و نطقهایشان میگویند. باطبی و رفقای واشنگتننشینش خیلی صریح میگویند راه هر نوع تغییر در خارج از مرزها و به دست کدخداست و اتفاقا از سر سادگی با صراحت و صداقت مثالزدنی و با یک روش دمدستی مطالبه خودشان را از کدخدا طرح میکنند، در واقع میشود گفت اگر بخواهیم به چارچوبهای ذهنی این ۳۰ وطنفروش علمیتر نگاه کنیم آنها هم بر چیزی جز پوزیتیویسم حاد در مسیر توسعه فکر نمیکنند. آنها هم معتقدند راه و مسیر توسعه مسیر کدخداست، فقط فرق آنها با مدلهای شیک داخلی این است که صریحا میگویند جناب کدخدا! لطفا خودتان هم طراح مدل باشید و هم مجری آن، در واقع نسخه باطبی و رفقا نسخه رادیکالتر و البته عملگرایانهتر پوزیتیویستهای داخلی است، توفیر مساله اینجاست که فقط اینها کمروتر هستند و فعلا مثل باطبی و شرکا نمیگویند اگر زور کدخدا زیاد بود بپذیر و لذت ببر! اما هر دو عمیقا معتقدند مسیر هر نوع تحول و پیشرفتی اعم از فناوری، اقتصادی و حتی اجتماعی و فرهنگی از داخل مسدود است و بالاخره کدخدا کدخداست و راه هم همین است و لاغیر!
چهار- به ترکیب جمعیت ۳۰ نفره اگر دقیقتر نگاه شود برخی بدنه اصلی و عاملان موثر عموما کسانی هستند که روزگاری در این مملکت، در دوره اصلاحات به ضرب و زور رسانههای زنجیرهای و حمایت عجیب و غریب عناصر دولتی، غاصبانه شده بودند نماد انجمنهای اسلامی و البته جنبش دانشجویی؛ یکی با پیراهن خونینی ساختگی و یکی هم با شرکت در کنفرانسهای ضدملی چون برلین از مسیر خیابان انقلاب راهی کنگره آمریکا شدند و تبدیل شدند به تحلیلگر صدای آمریکا و شبکههای سلطنتطلب.
در واقع باطبی و امثال باطبی که امروز چپ و راست و میهنپرست به آنها خائن میگویند محصول یک پروسه امنیتی حساب شده بودند، پروسهای که تشکل دانشجویی را اولا دولتساخته میخواست و ثانیا همراه و ابزار دست احزاب و گروههای همسو از مشارکت و مجاهدین تا نهضت آزادی و وقتی کارش با دانشجو تمام میشد آن را «حرف مفت» میخواند، پروسهای که جریان دانشجویی برایش بشود ابزاری برای فشار از پایین برای چانهزنی در بالا و برای اینکه روند متوقف نشود اندکی طعم قدرت و زورمندی را هم به کام وی میریخت؛ خروجی چنین پروسه و روندی به طور طبیعی میشود امثال باطبی و افشاری که در خوشبینانهترین حالت دیگر تضمینی به پدربزرگان و مقتدایان لیبرال خود نمیدهند که تا ابد در همان مسیری که آنها ترسیم میکنند باشند و حاصلش میشود نامه به ترامپ و عکس یادگاری با بوش و کاسه گدایی جلوی باراک اوباما. بله! این نامه خائنانه معلول علتهای زیادی است که حتما یکی از موثرترین آنها تلاش برای دولتیسازی تشکلهای دانشجویی است؛ روندی که گویا اصلاحطلب، مهرورز و مدبّر نمیشناسد.
موانع پنج ضلعی عملیات موصل
حامدرحیم پور در خراسان نوشت:
عملیات آزاد سازی موصل، مدتی است که با کُندی مواجه شده است و شور و فعالیت سابق را ندارد؛ هرچند هفته گذشته چندین ساختمان و یک منطقه به دست نیرو های عراق آزاد شد؛ اما اخبار عملیات موصل با رکود همراه شده است. نبرد بازپس گیری موصل و حلب تقریبا همزمان آغاز شد، اما با گذشت بیش از دو ماه از آغاز عملیات موصل کارشناسان این سوال را مطرح می کنند که چرا ارتش سوریه کنترل حلب را در دست گرفت اما ارتش عراق کنترل موصل را هنوز نتوانسته در دست بگیرد؟ واقعیت این است که مانع سازی ها و کارشکنی ها درصحنه میدان رزم آزاد سازی موصل به طور خاص و کلیه سرزمین های اشغالی توسط جبهه تکفیر و سلطه در منطقه، تنها محدود به شرایط طبیعی سختی رزم نیست بلکه به دلیل مداخله بازیگران منطقه ای و فرامنطقه ای است که برای خود منافعی را در منطقه و عراق تعریف کرده و درصدد دستیابی به آن ها هستند.باید گفت که پنج مانع بر آزاد سازی موصل اثر گذاشته و این روند را با تاخیر مواجه کرده است:
۱- تلاش ترکیه برای انسجام مجدد تروریست ها: ترک ها در راستای حفظ وضع موجود و ممانعت از پیشروی ارتش و الحشد الشعبی (بسیج مردمی) عراق در تصرفات داعش و تکفیری ها، در حین عملیات آزاد سازی موصل موانع و دست انداز هایی را ایجاد می کنند که مسلماً از دید نیرو های عراقی و جبهه مقاومت پنهان نیست. به عنوان مثال، ترک ها در حین عملیات آزاد سازی موصل در مقطعی اعلام کردند که شهر رطبه واقع در مرز عراق، سوریه و اردن، توسط داعش سقوط کرده است. آن ها از این طریق به دنبال بر هم زدن حالت تمرکز و پراکنده سازی نیروهای عملیاتی عراقی بودند تا فرصت تجدیدقوایی برای تروریست ها در جهت بازیابی انسجام خود ایجاد نمایند.تحریک بارزانی به اتخاذ مواضع غیر سازنده در روند این نبرد نیز همواره از سوی آنکارا مد نظر بوده است.طبیعی است که پاک سازی عراق از داعش به نفع دولت رویاپرداز ترکیه نیست و اردوغان به دنبال تجزیه آن و روی کار آمدن دولت سنی تابع ترکیه است تا بر آن تکیه کرده و نفوذ خود را تقویت کند.
۲- فشار آمریکا به الحشدالشعبی: با شروع عملیات در موصل و به رغم همه فراز و نشیب هایی که ایجاد شد، آمریکا فشار هایی را وارد ساخت تا الحشدالشعبی در عملیات حضور نداشته باشد یا این که کمترین مکان را برای انجام عملیات در اختیار داشته باشد و بیشترین ظرفیت را نیرو های ائتلاف در اختیار داشته باشند. به همین منظور در این عملیات قرار بر این شد تا الحشدالشعبی به غیراز محور جنوبی در محور غربی هم به کارگیری شود، اما نباید به موصل ورود پیدا کند و فقط در سطح استان و با ورود به شهرک ها، روستاها و… می تواند عملیات اجرا کند و وظیفه ورود به موصل به ارتش و پلیس عراق واگذار شد. آمریکایی ها پیش از این نیز بار ها جلوی پیشروی نیرو های الحشد در مناطق تحت تصرف داعش در استان الانبار را گرفته بودند و یک بار نیز مانع از آزادی رمادی شدند. آمریکا و ترکیه از این می ترسند که آزادی مناطق تصرف شده توسط داعش به کمک نیرو های مردمی در معادلات سیاسی داخلی عراق، به سود جریان مقاومت تمام شود.
۳- خیال پردازی بارزانی باهدف گسترش مناطق اقلیم کردستان: در حالی که نیرو های نظامی عراق در حال نبرد سنگین با داعش هستند، مسعود بارزانی رئیس اقلیم کردستان عراق با ماهی گرفتن از آب گل آلود بازهم ادعای همیشگی خود مبنی بر انجام همه پرسی برای استقلال این منطقه را مطرح کرد. نکته جدید در سخنان بارزانی اشاره وی به توافق دوجانبه اقلیم با آمریکا برای عدم خروج نیرو های پیشمرگه از مناطقی است که در عملیات آزاد سازی موصل و پیش از آن به کنترل این نیرو ها افتاده بود.نمک نشناسی مسعود بارزانی ومقامات اربیل که تا همین چند وقت پیش ریاستشان درمعرض فروپاشی توسط داعش بود و به دست جبهه مقاومت نجات داده شد گویا تمامی ندارد. حتی به باور برخی ظهور داعش در منطقه خاورمیانه و اشغال اراضی عراق، به ویژه شهر موصل در نتیجه همکاری مقامات اربیل و بعثی ها صورت گرفته و بسیاری از مقامات استان نینوا که در سقوط موصل به دست داعش نقش داشتند، به منطقه کردستان عراق فرار کرده و در آنجا ساکن هستند.این موضوع می تواند نطفه چالش های امنیتی در آینده تلقی شود که در این عملیات به تدریج در حال شکل گیری است. به همین منظور اگر الحشدالشعبی در مناطق شمالی و شرقی موصل نیز حضور داشت، می توانست بخشی از چالش های پیش روی عراق آینده را مدیریت کند.
۴- ایجاد موانع توسط داعش در مناطق پرجمعیت: منطقه موصل دارای منابع عظیم معدنی از جمله نفت می باشد که از سرچشمه های قدرت و منازعه در داخل عراق به حساب می آید. در بعد منابع آب، موصل با سد معروف خود از مهم ترین منابع آب رسانی به مناطق مختلف عراق محسوب می شود وطبیعی است که تمدن و تمرکز جمعیت بیشتر در مناطقی است که آب وجود داشته است، بنابراین شهر های اصلی و بزرگ عراق در کنار دجله قرارگرفته اند و بیشتر کار های عملیاتی و نظامی در کنار دجله صورت می گیرد. به همین منظور محور جنوبی یکی از محور های حساس به شمار می آید که الحشدالشعبی در آنجا مستقر است و داعش هم بیشترین موانع و مشکلات را در این مناطق ایجاد کرده است.
۵- وابستگی لجستیکی ارتش عراق به آمریکا: نکته قابل توجه دیگر، محدودیت هایی است که نیرو های نظامی غیر از الحشدالشعبی در عراق دارند و آن وابستگی لجستیکی به آمریکاست. این مشکل به قدری حاد به نظر می رسد که اگر آمریکا هرلحظه تصمیم بگیرد دست به اقداماتی بزند، ممکن است شرایط خاصی برای نیرو های نظامی عراق ایجاد کند و آن ها با مشکل مواجه شوند. به طور مثال جنگنده های اف ۱۶ که بعد از یک تاخیر نسبتا طولانی به نیروی هوایی عراق توسط آمریکا تحویل داده شد توانایی حمل بمب های هدایت ماهواره ای سری JDAM را ندارد و در عین حال انواع موشک های ضد رادار و کروز هوا پرتاب مثل موشک هارم و JSOW نیز که قابلیت حمل آن توسط این مدل از اف ۱۶ وجود دارد به عراقی ها تحویل داده نشده است. اکنون اگرچه به نظر می رسد نبرد موصل ایستگاه پایانی حضور داعش در عراق باشد اما به وضوح نگرانی های جدی در حین عملیات وپس از نبرد موصل برای عراق، سوریه و منطقه وجود دارد.
۴۰ دستاورد پیروزی محور مقاومت در حلب
سیدعبدالله متولیان در جوان نوشت:
دهم شهریورماه دو سال پیش در شرایطی که حلب به اشغال تروریستهای احرارالشام، النصره، داعش و… درآمده و «مثلث شوم عبری ـ عربی ـ غربی» سرمست از باده غرور و بدمستی برای تجزیه کشورهای اسلامی و تغییر ژئواستراتژی غرب آسیا و تحقق نقشه خاورمیانه بزرگ! برنامهریزی میکردند، نگارنده به ارزیابی ۴۰ دستاورد بزرگ نبرد چهارم رزمندگان محور مقاومت در غزه با رژیم کودککش و سفاک صهیونیستی پرداخته و پیشبینی کردم که دومینوی پیروزیهای مقاومت و اضمحلال رژیم صهیونیستی (به عکس تصور غلط غاصبان قدس و حامیان آنان)، به حرکت درآمده است و امروز جهان اسلام شاهد پیروزی نبرد پنجم محور مقاومت در حلب سوریه است که به برکت خون پاک رزمندگان اسلام حاصل شده است و آن وعده دومینو محقق شده و ناقوس مرگ زیر گوش مستکبران و شیاطین و دشمنان مقاومت به صدا درآمده است. آنچه در پی خواهد آمد، سرتیتر برخی از دستاوردهای این پیروزی حماسی و غرورانگیز است که فهرستوار تقدیم میگردد:
۱ـ قطع ارتباط زمینی تروریستها با خارج از سوریه.
۲ـ شکسته شدن خط قرمز «مثلث شوم عبری ـ عربی ـ غربی». (حلب خط قرمز آنان اعلام شده بود)
۳ـ بر باد رفتن خوابهای آشفته غرب برای حذف اسد از صحنه سیاسی سوریه و تغییر موازنه به نفع رژیم صهیونیستی.
۴ـ تأثیر عمیق پیروزی حلب بر تخریب روحیه تروریستهای سایر نقاط جهان اسلام.
۵ـ ایجاد باور به پیروزی بر اتحاد شوم و نکبتبار بینالمللی علیه مقاومت.
۶ـ پیروزی در حلب به معنای گذار از براندازی تحمیلی به مفاهمه سیاسی است.
۷ـ غیرممکن شدن ایجاد منطقه امن و پرواز ممنوع برای تروریستها.
۸ـ پایان تفکر شیطانی پیگیری سناریوی تجزیه سوریه.
۹ـ مهر پایان و اعلام مرگ تفکر ایجاد خاورمیانه جدید مبتنی بر تجزیه کشورهای اسلامی و دستکاری در مرزهای جغرافیایی آنها.
۱۰ـ تأثیر موضوع عدم تجزیه سوریه بر حفظ انسجام داخلی عراق.
۱۱ـ آزاد شدن نیروهای نظامی سوریه برای حضور مؤثر در سایر جبهههای جنگ.
۱۲ـ ارتقای روحیه محور مقاومت علیه تحرکات رژیم صهیونیستی.
۱۳ـ آزاد شدن انرژی نیروهای حزبالله لبنان و حضور مؤثر در برابر رژیم صهیونیستی.
۱۴ـ ارتقای روحیه و افزایش باور مقاومت و پیروزی در ارتش سوریه به دلیل سختی پیروزی حلب و غیرممکن دانستن آن.
۱۵ـ ایجاد امکان تفکیک تروریستها با شهروندان سوری.
۱۶ـ آزاد شدن ۳ میلیون نفر از مردم حلب و گرفته شدن بهانه از دست مدعیان دروغین حقوق بشر در غرب.
۱۷ـ قطع شدن دست عامل خارجی که از شش سال پیش سوریه را ملک طلق خود میدانستند.
۱۸ـ جنگ حلب یک الگوی جدید در نبرد شهری برای مقاومت در راستای امکان تفکیک دقیق عملیاتی میان مردم و تروریستها ایجاد کرد.
۱۹ـ افزایش تعارض و اختلافات گسترده میان تروریستها.
۲۰ـ از بین رفتن انسجام فرماندهی جبهه تروریستها.
۲۱ـ پایان اندیشه شیطانی ایجاد دولت اسلامی عراق و شام (داعش).
۲۲ـ آبدیدهتر شدن رزمندگان محور مقاومت در میدان عمل و کسب بهترین و بیشترین تجربه نظامی.
۲۳ـ از بین رفتن پشتوانه مردمی تروریستها با آزادسازی ۳ میلیون شهروند حلب.
۲۴ـ بر باد رفتن رویاهای شیطانی و تجاوزگرانه سردمداران ترکیه درباره حلب.
۲۵ـ بهدست آوردن غنائم ارزشمند نظامی (انبارهای مهمات پیشرفته، تجهیزات مدرن مخابراتی، اتاق شنود و….)
۲۶ـ گرفتن اسرای کلیدی از تروریستها.
۲۷ـ ایجاد درک عمیق از سیستم فرماندهی و ارتباطات درونی تروریستها که پیشرفتهترین تاکتیکهای آنان در جبهه حلب مورد استفاده قرار میگرفت.
۲۸ـ آشکار شدن پیوند پنهانی داعش، النصره و…
۲۹ـ آمادهسازی برای آزادسازی تدمر.
۳۰ـ تجربه جنگ مردمی در سوریه و تأثیر مستقیم آن بر پیروزی حلب.
۳۱ـ ایجاد باور اعتماد به مردم به جای اعتماد به بیگانگان و دشمنان.
۳۲ـ تأثیر پیروزی بهوسیله مردمی کردن جنگ بر جنگ دولت عراق با تروریستهای داعش.
۳۳ـ ایجاد حس رهایی و خروج از هرج و مرج در افکار عمومی سوریه.
۳۴ـ سقوط پایتخت داعش و سقوط تفکر دولت عراق و شام.
۳۵ـ تغییر موازنه در منطقه غرب آسیا به نفع محور مقاومت.
۳۶ـ شکست طرح ضد محور مقاومت از سوی عربستان، قطر و ترکیه.
۳۷ـ به صدا درآمدن زنگ خطر برای نابودی رژیم صهیونیستی.
۳۸ـ غلبه منطق «پیروزی در سایه شمشیر و مقاومت» بر روش مهندسی شده مذاکره.
۳۹ـ تضعیف محور اتحاد شرارت عربی که با پول عربستان شکل گرفته است و تأثیر مستقیم آن بر جنگ یمن.
۴۰ـ پیروزی حلب ثابت کرد که استکبار جهانی در محاسباتش درباره سوریه (و تجزیه کشورهای اسلامی) اشتباه کرده و آزادسازی حلب مانند آزادسازی خرمشهر نقطه عطف دفاع مقدس مردم سوریه علیه «مثلث شوم عبری ـ عربی ـ غربی» خواهد بود.
بدیهی است که اولاً دستاوردهای پیروزی حلب منحصر در ۴۰ محور فوقالذکر نیست و ثانیاً هر یک از دستاورهای این حماسه بزرگ نیازمند تشریح و تبیین است. بیشک پیروزی مردم سوریه و محور مقاومت در نبرد حلب (قلب اقتصادی سوریه) به مثابه خاری در چشمان «مثلث شوم عبری ـ عربی ـ غربی» بوده و نویدبخش آغاز نبردی جدید است و قدر مسلم آن است که نبرد حلب بهعنوان پنجمین نبرد مقاومت علیه اتحاد شوم غرب و صهیونیستها با ارتجاع عربی (۲۲ روزه، ۳۳ روزه، ۱۱ روزه و ۵۵ روزه) در تاریخ و در قاموس دستاوردهای نظامی مبهوتکننده ثبت و ضبط خواهد شد و همانطور که در ارزیابی نبرد ۵۵ روزه گفتیم، دومینوی پیروزیهای محور مقاومت قلب تلآویو و حیفا را نشانه رفته است. تردیدی نیست که این پیروزی شگرف که حاصل اتحاد ملت و ارتش سوریه با محور مقاومت در سایه تلفیق ایمان و انسجام اسلامی بوده است علاوه بر دستاوردهای بسیار، موجب تحکیم و تقویت عمق راهبردی جمهوری اسلامی ایران در منطقه غرب آسیا شده و تراژدی وحشت را برای شیطان بزرگ و اذنابش در منطقه رقم زده است.
حقوق شهروندی، بستر گفتوگوی ملی
محمدعلی وکیلی در ایران نوشت:
منشور حقوق شهروندی را که در روزهای گذشته از سوی رئیس جمهوری محترم رونمایی شد میتوان تبلور عینی حقوق شهروندان ایرانی در قانون اساسی جمهوری اسلامی تعبیر کرد. اقدامی که فارغ از محتوا و مفاد منشور از منظر به رسمیت شناختن حقوق بنیادین شهروندان و اعلان حقوقی که هر ایرانی به مجرد ایرانی بودن محق آن است، امری مبارک و میمون است و به تقویت توأمان هویت ملی وامنیت ملی میانجامد. احساس داشتن حق در یک نظام، احساس تعلق به همراه دارد و به همین دلیل به رسمیت شناختن حقوق مردمان به استحکام بیشتر هر نظام سیاسی کمک میکند.
چتر حقوق این منشور نیز فارغ از رنگ و مذهب، زبان و جناح سیاسی بر سر هر ایرانی گسترده است و تنها قید آن ایران و قانون اساسی است. بنابر این میتوان آن را بستر گفتوگوی ملی قرار داد. این در حالی است که طی سالهای گذشته یکی از مشکلات مبتلابه ما در کشور ناتوانی در برقراری گفتوگوی مفید و مؤثر با یکدیگر بوده است و از نمط همین ناتوانی بسیار پیش آمده که مشکلی کوچک به مسأله و مسألهای قابل حل به بحران تبدیل شده است. بنابراین منشور حقوق شهروندی به مثابه بنیان و قاعده میتواند مقدمه خوبی برای یک گفتوگوی ملی باشد و گفتوگو خود از مقدمات امنیت پایدار است. مهمترین اصلی که در منشور حقوق شهروندی به چشم میآید، اصل برابری است؛ اینکه همه شهروندان در این حقوق علیالسویه پنداشته شدهاند. حال آنکه آنچه در این سالیان بیش از همه پا خورده است، برابری در برابر قانون است. در روزگاری که برخی تبعیضهای ناروا و برخورداری اطرافیان صاحبان قدرت از رانت گلوی شهروندان را فشرده است، منشور حقوق شهروندی فرصتی برای احیای حس برابری است. در نظام جمهوری اسلامی که بر نگاه برابریجویانه به شهروندان استوار است و قرار دارد تا عوامل فرعی و عَرَضی را در این نگاه دخالت ندهد، عیب بزرگی است اگر شهروندان احساس دوگانه یا چندگانه بودن داشته باشند و احساس کنند اقلیتی در برابر قانون برابرتر و از مواهب و استحقاق بیشتر برخوردارند.
منشور حقوق شهروندی قرار است احیاکننده حس برابری باشد. این حس برابری هم مرزهای سیاسی ایران را امن میسازد و هم جامعه را از کنج بی تفاوتی نسبت به حقوق ملی بیرون میکشد. به باور نگارنده، مهمترین موادی از منشور که این مهم را محقق میسازند و در رفع تبعیضها و احیای برابری مؤثرند، مواد مربوط به دسترسی آزاد اطلاعات و ایجاد شفافیت و توزیع برابر فرصتها است. دسترسی آزاد و برابر شهروندان به اطلاعات، رانتهای اطلاعاتی را که سبب نابرابری فرصتها شده است کنار میزند. ناگفته نماند که برای تحقق مواد این منشور اراده قوه مجریه به تنهایی کافی نیست. زیرا حقوق شهروندی در حقیقت برآمده از یک گفتمان ملی است و گفتمان ملی برآیند اراده جمعی قوا است. بنابر این باید اراده جمعی قوای سه گانه کشور به کار گرفته شود تا این حقوق پاس داشته شود و منشور حقوق شهروندی به منشوری برای زیست عمومی و جمعی ایرانیان تبدیل گردد. تا پیش از بروز چنین اراده جمعی متأسفانه باید گفت که با وجود همه محسنات برشمرده، این منشور در حد یک بیانیه تنزل داده میشود. بنابراین اینکه منشور حقوق شهروندی در جایگاه خود ارج پیدا کند و به جریان زندگی جمعی ما ایرانیان روح تازهای دهد و آن را متعالیتر سازد، نیازمند عزم ملی است. عزمی که امیدوارم عینیت پیدا کند و این منشور امنیتساز و هویت بخش را از افتادن در دستاندازهای جناحی نجات دهد.
باقیاتالصالحات اوباما
فریدون مجلسی در شرق نوشت:
در واپسین روزهای دولت اوباما دو اتفاق شگفتانگیز بینالمللی رخ داد؛ نخست اینکه دولت مصر پس از مذاکره تلفنی آقای ترامپ با ژنرال سیسی طرح پیشنهادی خود را درباره محکومیت ادامه خانهسازی در سرزمینهای اشغالی اسرائیل از دبیرخانه شورای امنیت پس گرفت؛ دوم اینکه طرح پیشنهادی کشورهای نیوزیلند، مالزی، سنگال و ونزوئلا با ١۴ رأی موافق اعضای شورای امنیت و یک رأی ممتنع آمریکا به تصویب رسید. در واقع همانطورکه وتونکردن قطعنامههای شورای امنیت علیه ایران از سوی روسیه و چین، موافقت آنان با تحریم ایران تلقی میشود، رأی ممتنع آمریکا به محکومیت اسرائیل پس از دههها وتوکردن اینگونه قطعنامهها، موافقت آمریکا با قطعنامه تلقی میشود و به آن اعتبار اتفاق آرا میبخشد. وقیحانهترین واکنش به این قطعنامه انسانی و منطقی و صلحدوستانه از سوی نتانیاهو بود که آن را «وقیحانه» نامید! نخستوزیر رژیم اسرائیل دراینمیان ظاهرا از نیوزیلند بیش از همه رنجیده و از کشورهای این گروه چنین توقعی نداشته است و سفیر خود را از نیوزیلند فراخواند. پیشنهاددهندگان این قطعنامه در واقع نمادهای مناطق مختلف جهان تلقی میشوند؛ مالزی از گروه آسیایی، نیوزیلند از گروه اروپایی و آنگلوساکسن، سنگال از گروه آفریقایی و ونزوئلا از قاره آمریکا. دراینمیان استرداد قطعنامه پیشنهادی مصر خصوصا آنکه پس از گفتوگوی تلفنی سیسی با ترامپ رخ داده، واکنشهای گوناگونی را برانگیخته است؛ یکی حیرت از شتابزدگی نامعقول ترامپ در زمانی که هنوز اختیار قانونی نیافته است و مداخلات او را نمیتوان توجیه کرد؛ خصوصا آنکه به نمایندگی آمریکا در سازمان ملل توصیه کرده بود به قطعنامه محکومیت اسرائیل رأی مخالف دهند یعنی آن را وتو کنند؛ نکته دیگر واکنش به استرداد طرح مصر است و اینکه آیا این امر ربطی به گفتوگوی او با ترامپ داشته است؟ اگر چنین باشد در واقع ضربهای به حیثیت ژنرال سیسی تلقی میشود و این پرسش مطرح میشود که آیا رئیسجمهور یک دولت عربی با محکومیت خانهسازی اسرائیل در سرزمینهای اشغالی مخالف است؟ تصور میشود چنین برداشتی ناشی از سطحینگری و دستکمگرفتن هوشمندی سیسی باشد. در واقع زمینهسازی محکومکردن اسرائیل در زمانی که این کشور چند سالی است جهان را به درگیریهای منطقهای مشغول کرده و خود با خشنودی در کناری ایستاده و بیسروصدا به تجاوزاتش ادامه میدهد، گستردهتر از این حرفهاست. برداشت معقولتر این است که طرح سیسی ممکن بود به زیان این اتفاق آرای جهانی باشد و در واقع با شکستن آرای کشورها نتیجهای به زیان حقوق فلسطین به بار آورد. در واقع استرداد طرح رئیسجمهور مصر را باید حمایت او از یکپارچگی آرای ملل در محکومیت رژیم اسرائیل تلقی کرد. شاید طرحی که ارائهدهنده آن گزیدهای نمادین از کشورهای جهان باشند مؤثرتر از طرحی مصری باشد که ممکن است جانبدارانه تلقی شود. این رأی، هشداری نیز به رئیسجمهور منتخب ایالات متحده است مبنی بر اینکه عقلانیت در سیاست را حفظ کند و بداند با درافتادن با مکزیک، کانادا، اروپا، چین و بقیه جهان و با رفتاری اربابانه و خودنمایانه نمیتواند برای کشورش کسب حیثیت و محبوبیت کند.
ترامپ قبلا گفته است که از ٢٠ ژانویه، یعنی در آغاز کار خود، وضع سازمان ملل را نیز روشن خواهد کرد! البته آمریکا یکچهارم هزینههای سازمان ملل را میپردازد و از طرفی تمرکز سازمان ملل در نیویورک و در ملک وقفی «راکفلر»، برای آمریکا مهم است. بههمیندلیل قطعا کنگره آمریکا عاقلتر از آن است که با تصویب تمایلات شعاری ایشان آن کشور را منزوی کند. ترامپ درباره لزوم اتمیشدن کشورهایی مانند کرهجنوبی، ژاپن و حتی عربستان سعودی و تقویت تسلیحات اتمی آمریکا نیز سخنانی گفته بود که بهنوعی یادآور شعارهای حاکمیت بر جهان است غافل از اینکه حتی بقای «برجام» مستلزم رعایت اصول قرارداد منع گسترش سلاحهای هستهای است. او احتمالا نمیداند همان قرارداد، کشورهای اتمی فعلی را نیز ملزم به خلع سلاح هستهای میکند؛ بهعبارتدیگر قرار نیست برخی کشورها برای همیشه اتمی بمانند و به اعتبار آن برای خودشان حق باجخواهی قائل شوند. ایران در آینده باید از قدرت فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی همشأن انگلیس و فرانسه و دیگر دارندگان تسلیحات اتمی برخوردار شود و در آن زمان ناچار است از دیگران نیز بخواهد به محدودیتهای منع گسترش سلاحهای اتمی تن دهند یا اینکه اتفاقات ناخوشایندی برای جهان خواهد افتاد. دراینمیان باراک اوباما با رواداشتن محکومیت رژیم اسرائیل در قطعنامه لازمالاجرای شورای امنیت -که پس از قطعنامه ٢۴٢ شاید مهمترین اقدام شورای امنیت در راه ظلمستیزی و برقراری صلح در خاورمیانه باشد- عملا باقیاتالصالحاتی از خود برجای نهاده است که در تاریخ به نام او ثبت خواهد شد. چهبسا کلیدی برای راهحل دوکشوریشدن و جبران خسارات مردم فلسطین به شمار آید. بگذار آقای نتانیاهو نیز چند شبی نخوابد!
حراج منافع ملی
صادق خرازی در اعتماد نوشت:
سیاست خارجی همواره دارای مبانی استراتژیک، تاکتیک و مفاهیم مهمی است که در راستای منافع ملی تعریف میشود. سکاندار سیاست خارجی کشور یعنی وزیر خارجه در کشورهای مختلف کسی است که دارای ویژگیهای مهم و خاص یعنی توانایی برقراری ارتباط تکنیکال، دانش تخصصی کارش، قدرت بیان و تاثیرگذاری بر مخاطب و اهل گفتوگو و ایفای نقش منطقی در مذاکرات باشد، بتواند هم گفتمان را به عنوان discourse و هم گفتوگو را به عنوان دیالوگ و هم discussionرا به عنوان مباحثه و هم negotiation را بهعنوان مذاکره که برخوردار از مبانی حقوقی هر یک از این واژهها است درک کند و بر اساس آن منافع ملی کشور را دنبال کند. وزیر خارجه کسی باید باشد و هست که با شخص اول کشور یعنی مقام معظم رهبری دارای اعتماد و ارتباط متقابل باشد. اگر وزیر خارجه فاقد ارتباط و اعتماد باشد سیاست خارجی کشور با چالش و بحران و در نتیجه شکست مواجه میشود و توان حرکت حتی یک متر به جلو را نخواهد داشت. سیاست خارجی و وزیر خارجه نمیتواند دستمایه جدولبندیهای صوری سیاست داخلی کشورها قرار بگیرد. اگر چنین شود مطمئنا منافع اصلی این چالشها، درگیریها و نابسامانیها نصیب کشورهای خارجی خواهد شد. وقتی که از سیاست خارجی صحبت میکنیم از منافع ملی یک جغرافیای سیاسی و یک ایدئولوژی مبتنی بر مفاهیم و ارزشهایی صحبت میکنیم که در قانون اساسی به صورت آشکار بیان شده است. بیدلیل نبود که رهبری وقتی در دیدار با کارگزاران نظام اسلامی صحبت میکردند، فرمودند وزیر خارجه را فردی متدین، قلندر، اهل منطق، وفادار، اهل گفتمان و در عین حال غیور و رشید و معتمد میشناسند. این واژههایی که مقام معظم رهبری در دیدار با کارگزاران نظام اسلامی درباره شخص وزیر خارجه نام بردند واژههای درست و صریحی است. واژههای دیگری را نیز شنیدهایم که مقام معظم رهبری از وزرای خارجه مثل دکتر کمال خرازی به عنوان یکی از شخصیتهای سیاسی و مدیر و پرهیزگار نام میبرند و میگویند که مورد اعتمادشان هستند. وقتی آقای دکتر ولایتی به نمایندگی از طرف نظام جمهوری اسلامی میخواست با صدام مذاکره کند و در ارتباط با قطعنامه ۵٩٨ رهبری پیام دادند که در این پیام آشکار شد آقای دکتر ولایتی به عنوان نماینده و کارگزار اصلی نظام جمهوری اسلامی که مورد اعتماد نظام است مذاکره را انجام میدهد. این موارد مفهوم خاصی را در ذهن متبادر میکند که سیاست خارجی و وزیر خارجه در جدولبندیهای سیاسی و صوری و اصطلاحا دعواهای داخلی نمیگنجد. به همین دلیل وزیر خارجه را از افراد حزبی انتخاب نمیکنند. اتفاقی که این روزها در مورد آقای ظریف و انتشار متن سخنان جلسه محرمانه ایشان در مجلس شورای اسلامی افتاد به نفع امریکا و اسراییل است. این اتفاق قدرت مانور جمهوری اسلامی را میکاهد. شاید صحبتی در یک محفل خصوصی میشود اما این صحبت الزاما نباید در محیطهای عمومی صورت بگیرد. اینطور نیست که بنده آقای ظریف را فردی بینظیر و بیبدیل بدانم. آقای ظریف نیز همچون دیگر کارگزاران نظام اسلامی شخصیت متدین، پرهیزگار، کارشناس و دارای تجارب ارزندهای است اما اینکه مطالبی که آقای دکتر ظریف در یک جلسه خاص گفته است منتشر شود، جز غرضورزیهای شخصی و گروهی و حزبی چه چیز میتواند باشد؟ چنین چیزی از هیچ فردی در هیچ مقامی پذیرفته شده نیست. این مساله مخالفت صریح با مواضع رهبری، قانون اساسی و عقل و منطق است. سه مبنای شرع، عرف و قانون در کشور وجود دارد که بعد از انقلاب آن را به رسمیت شناختهایم. اینکه دست وزیر خارجه را رو کنند تا حرف خودشان را ثابت کنند، یکی از اشتباهات فاحشی است که این روزها اتفاق افتاده است. این مساله قدرت مانور جمهوری اسلامی را کاهش میدهد و به نفع دشمنان جمهوری اسلامی است. برجام مقوله خاص یک وزارتخانه نبوده است. برجام تصمیم و اراده جمعی کل مجموعه نظام بوده است.
همانطور که کسانی که در شکستن تعلیق تصمیم مجموعه نظام را مطرح کردند یا مذاکرات سعدآباد یا دیگر مذاکرات مجموعه تصمیمات نظام بوده، این تصمیم هم از آن نظام است. مذاکراتی که در مقابل خودخواهیها و تمامیتخواهیهای آژانس در دولتهای قبل رخ داد، مجموعهای از تصمیمات جمعی نظام بوده است. آقای کریمیقدوسی چطور میخواهد کار خود را توجیه کند؟ دوران این بگمبگمها و منممنمها تمام شده است. مردم ایران نشان دادند و نشان خواهند داد که آقای کریمیقدوسی! اخلاق سیاسی مهمترین فضیلت است همان چیزی که حلقه مفقوده شما و همفکران سیاسیتان است. متاسفانه هر کاری را میکنند تا فرد مقابل را محکوم کنند. بحث شخص آقای ظریف یا دولت تدبیر و امید با همه ویژگیهای مثبت یا منفی آنها نیست. اصل کلام این است که این رفتارها به هیچ عنوان خدمت به منافع ملی نیست. این کار قدرت بازدارندگی ایران را کاهش میدهد و این کار سردار قاسم سلیمانیها را نیز تضعیف میکند. نظام هم نیاز به سردار ارجمند قاسم سلیمانی دارد و هم دکتر ظریف. هر کدام از این افراد در یک جبهه برای یک هدف میجنگند. باید این روزها بفهمیم دشمنان خارجی کشور چگونه توطئه میکنند. شاید دشمنان ما کاری میکنند داخل کشور افتراق ایجاد شود. کاری نکنید این فرموده امیرالمومنین به حقیقت بپیوندد که میفرماید «عهدکم شقاق ودینکم نفاق» یعنی شما جبهه مومنین در حق خودتان متفرق هستید و کفار در باطل خود متفق.
۵ دیماه، بیمارستان ایدلبرگ دوسلدورف آلمان
بیانیه وزیر بلندپرواز!
در سرمقاله صبح نو آمده است:
وزیر راه و شهرسازی به مناسبت نهایی شدن قرارداد خرید هواپیما از شرکتهای بوئینگ و ایرباس بیانیهای صادر کرد که طی آن خرید چند فروند هواپیما را مقدمه ورود عزتمندانه و غرورآفرین ایران به اقتصاد جهانی خوانده و تدبیر خرید این هواپیماها را گامی مؤثر در توسعه و پایداری امنیت ایران، منطقه و جهان میداند که زمینهساز گسترش صلح و آرامش در منطقه و جهان است و…
گذشته از اینکه بیانیه آقای آخوندی آدمی را یاد نامههای بلندپرواز اند یکی از مسوولان دولت سابق به سران جهان میاندازد، ادبیات آن کاملاً به یک بیانیه سیاسی و انتخاباتی میماند که سعی دارد این قراردادها را مستمسکی برای مخابره پیامهای رقابت ریاست جمهوری سال ۹۶ قرار دهد. تلاشهای آقای آخوندی برای نهایی کردن قرارداد خرید هواپیماهای مسافری علاوهبر پیامهای انتخاباتی، پس از وقوع حادثه تلخ و دهشتناک برخورد ۲ قطار مسافربری در مسیر تهران-مشهد که به مرگ دهها زائر بارگاه امامرضا؟ع؟انجامید، جدیت بیشتری یافت تا در کنار رایزنی با نمایندگان مجلس برای منصرف کردن یا تعویق استیضاح، برگ برندهای باشد برای رهایی از استنطاق مردم و نمایندگان ملت! بیانیه آقای آخوندی در ضمیر خود سعی دارد پیام دیگری را هم منتقل کند؛ پیامی که پیش از این نیز نفراتی از دولت یازدهم سعی در بازنمایی دولت اعتدال به مثابه دولت صلح داشتهاند تا اینگونه با دیگرانی که بهزعم آنها جنگطلبند و مخالف صلح و پیشرفت و… غیرتسازی کرده باشند. ظاهراً قرار است دو قطبی جنگ و صلح به یک سناریوی جدی تبلیغاتی در انتخابات سال آینده تبدیل شود.