سانسور؛ دردِ بی درمان!
سانسور؛ دردِ بی درمان!

اویاقلیق- زهرا عبداله‌میرزایی: در لغت نامۀ دهخدا، سانسور به «ممیزی و تفتیش مطبوعات و مکاتیب و نمایش ها» معنی شده است. در یک دیدگاهِ عاقلانه، سانسوری که در راستایِ حفظِ ارزشها و اصول اسلامی  باشد، نه تنها هیچ مشکلی ندارد بلکه منطقی و قابل قبول است اما متأسفانه در حقیقتِ جامعۀ امروزِ ما، نه تنها […]

اویاقلیق- زهرا عبداله‌میرزایی: در لغت نامۀ دهخدا، سانسور به «ممیزی و تفتیش مطبوعات و مکاتیب و نمایش ها» معنی شده است.

در یک دیدگاهِ عاقلانه، سانسوری که در راستایِ حفظِ ارزشها و اصول اسلامی  باشد، نه تنها هیچ مشکلی ندارد بلکه منطقی و قابل قبول است اما متأسفانه در حقیقتِ جامعۀ امروزِ ما، نه تنها سانسور در راستای موارد مذکور نیست! بلکه حتی علیهِ حقایق و اصول اسلامی است…

در رسانه های امروز، سلیقۀ شخصیِ افرادِ صاحبِ نفوذ و قدرت، بر همۀ اصولِ انتشارِ انقلابی نه تنها غلبه می کند بلکه تبصره هایی برای سانسورِ افراد، نوشته ها و حقایقِ موجود در جامعه، به نامِ اصول! و به کامِ همان صاحبان قدرت و ثروت می تراشد که حاصلش، مجسمۀ توهین به شعور آدم ها و خفه کردنِ صدایِ مظلومیتِ قلم هایی است که فقط برای خدا، اسلام و مردم می نگارد…

دردِ نان، مهمترین نکتۀ این دردِ بی درمانِ سانسور است! وقتی همۀ زندگی و ارزشها در گرو نان می شود، زیاد نمی توان بر عاملانِ این سانسورها خرده گرفت! چراکه ظرفیتِ همۀ آدمها یکسان نیست و شرایطِ حاکم نیز مطمئناً مؤثر بر این دردِ بی درمان است.

رسانه های غیرِ خصوصی مطمئناً آزادی در بیانِ حقایق ندارند و مقابله با سانسورِ تحمیلی، آنها را از نان باز می دارد و این دردِ کمی نیست اگر سفرۀ یک خانه وابسته به همان نان باشد! تجربۀ کاری در چنین رسانه هایی ثابت کرده است که همۀ مطالب و خبرهای منتشر شده، از فیلترِ سانسور به نفعِ صاحبانِ قدرت و ثروت عبور می کند…

سازمانهایی که در همان محل، مرکزی برای انتشارِ خبرهای سازمانی دارند، مطمئناً تنها رسالتِ مستقرانِ آنجا، مَجیزگویی از مسئولان و بزرگانِ آنجا در راستایِ حفظِ همان نان! است و محال است خبری در نقدِ منصفانۀ عملکردِ مسئولان و بزرگانِ آنجا منتشر شود…

در این میان تنها چیزی که از این عملکردِ رسانه هایِ مستقرِ سازمانها، در ذهن تداعی می شود: تعریف، تمجید و دستمال کِشی برای رئیسان، صاحبانِ نفوذ و نان‌رسانانِ آنجاست و نکتۀ دردآورِ این موضوع، گرفتن مراسم ها، جشن ها، بزن و بکوب ها برای همین رسانه های سازمانی به بهانۀ مناسبتِ تقویمیِ روزِ فلان! از جیبِ بیت المال برای همان مجیزگویان و مجیز شنوندگان است…

نکتۀ کُشَندۀ این قصۀ دردِ بی درمان! مربوط به سایت ها و رسانه هایی هست که به نامِ انقلاب و با ادعایِ استقلال و عدمِ وابستگیِ سازمانی! همچنان تحتِ نفوذِ صاحبانِ قدرت و ثروت هستند و قلم ها فقط برای حفظِ مقامِ آنها و افزودن ثروتهایشان، همۀ حقایق را با توجیهِ نان و با قدرتِ اجیرشدگی، زیرِ چکمه های دیکتاتوریِ نان رسانان، له می کنند تا مبادا مردم حقایق را بدانند و قدرتِ آنها به خطر اُفتد!… یک وهمِ عبث! چراکه روزی توسطِ همان صاحبانِ ثروت، رسوا خواهند شد، چون روزگار بازی های زیاد دارد… گَهی پشت به زین و گَهی زین به پشت… آری زمان گاهی آدمی را به کمالِ مطلوب می رساند و همۀ آرزوهایش را بر آورده می کند و زمانی آنچنان پُشت می کند که تمام خواسته هایش را به نیستی می سپارد…

و چه با صلابت، دکتر علی شریعتی با خدا می گوید: ” خدایا مگذار که ایمانم به اسلام و عشقم به خاندانِ پیامبر، مرا با کسبۀ دین، با حملۀ تعصب و عملۀ ارتجاع، هم آواز کند که آزادی ام اسیرِ پسندِ عوام گردد که “دینم”، در پس “وجهه دینی‌ام”، دفن شود که آنچه را “حق می‌دانم” بخاطر آنکه “بد می‌دانند” کتمان نکنم.”

و چه زیبا، دکتر علی شریعتی با خدا می گوید: ” خدایا تو را همچون فرزندِ بزرگِ حسین بن علی، سپاس می گزارم که دشمنانِ مرا از میان احمق ها برگزیدی که چند دشمنِ ابله، نعمتی است که خداوند تنها به بندگانِ خاصش عطا می کند.”