فرایند رسمیت یافتن مذهب تشیع در ایران
فرایند رسمیت یافتن مذهب تشیع در ایران

  چکیده تشکیل حکومت صفویه در ایران، به دلیل تأثیر تعیین کننده اش بر سرنوشت ایران، سرزمین های اسلامی و معادلات جهانی، مهم ترین واقعه ای بود که در سال های آغازین قرن دهم هجری در تاریخ جهان رخ نمود. بیش از آنکه شاه اسماعیل صفوی در سال ۹۰۷ هجری قمری تاج شاهی بر سر […]

 

چکیده

تشکیل حکومت صفویه در ایران، به دلیل تأثیر تعیین کننده اش بر سرنوشت ایران، سرزمین های اسلامی و معادلات جهانی، مهم ترین واقعه ای بود که در سال های آغازین قرن دهم هجری در تاریخ جهان رخ نمود. بیش از آنکه شاه اسماعیل صفوی در سال ۹۰۷ هجری قمری تاج شاهی بر سر نهد و مذهب اثنی عشری را مذهب رسمی ایران اعلام کند، سرزمین ایران عرصه کشمکش های متوالی مدعیان قدرت بود. در طول قرن هایی که از یورش مغول می گذشت، این سرزمین همچنان از دستیابی به استقلال و وحدت ارضی، و پیرو آن، هویت مستقل سیاسی محروم مانده بود.

 مقارن با روی کار آمدن صفویه، ازبکان در شرق، و عثمانی ها در غرب ایران فرمان می راندند و هر دو درصدد گسترش نفوذ خود در سرزمین ایران بودند و اگر قدرت نیرومندی روی کار نمی آمد، چه بسا ایران در متصرفات ازبکان و عثمانی ها ادغام می شد و برای همیشه از کسب استقلال بی نصیب می ماند. در چنین هنگامه ای، تشکیل دولت صفوی و گسترش قلمرو نفوذ آن تا مرزهای شناختۀ ایران، حیات دوباره ای به این کشور بخشید و با پی ریزی استقلال سیاسی و مذهبی آن، زمینۀ شکل گیری وحدت ملی را در ایران فراهم آورد.

کلیدواژگان

صفویه، وحدت ملی، عنصر ایرانی، تشیع، وحدت ایرانی

مقدمه

مذهب تشیع، یکی از عناصر مهم در وحدت ایرانیان در دوره صفوی بود که ساختار اندیشه ای صفویان را تشکیل می داد؛ اما چگونگی روی آوردن صفویان در دوران فعالیت های صوفیانه به مذهب تشیع؛ به درستی روشن نیست و فقدان منابع و اسناد کافی سبب شده است پژوهشگران نتوانند در حل این معما گام مؤثری بردارند. آنچه در این خصوص بیان شده، چیزی جز حدس و گمان نبوده است؛ اما در ورای این موضوع، پیوند خوردن طریقت صفویان با آرمان های غالیانه شیعی، تأثیر بسزایی در روی آوردن آن طریقت به یک جنبش فراگیر سیاسی ـ مذهبی داشته است.

این باورهای غالیانه، هرچند هیچ سنخیتی با مذهب حقیقی شیعه نداشت، چنان پویا و محرک بود که مرشدان طریقت را از شیخ جنید به بعد، به تکاپویی واداشت که مهم ترین ثمره آن تشکیل دولت در آغاز سده دهم هجری بود؛ اما جای شگفتی است که هیچ یک از مورخان نخستین صفوی، همانند امینی، خواندمیر، صاحب گمنام جهانگشای خاقان، و وقایع نگاران بعدی، هرگز  به وجود چنین عقیده ای در نزد مرشد کامل طریقت همچون شاه اسماعیل و مریدان وی اشاره ای نکرده اند؛ بلکه همگان بر این نکته تأکید دارند که اسماعیل بر مذهب حق شیعه امامی بود و برای احیای شریعت و اجرای عدالت و ازمیان بردن «ظلم ظلمه و تراکمه» در قلمرو ایران خروج کرد.

با این حال، اثری همانند تاریخ عالم آرای امینی، نوشته روزبهان خنجی، شواهد روشنی در خصوص وجود چنین اندیشه ای در زمان جنید و حیدر ارائه می دهد که از دید وی پنهان نمانده است و از آن به دگرگونی در سیرت اجدادی صفویان یاد می کند. افزون بر این، باوجود تردیدهایی درباره دیوان شعری منسوب به شاه اسماعیل، این سند آشکارا از ماهیت اعتقادی و غالیانه صفویان پرده برمی دارد.

اما چنین اندیشه ای پس از آنکه تسلط صفویان را بر قدرت سیاسی در جامعه ایران محقق ساخت، به عنوان مذهب مورد دفاع حکومت رسمیت نیافت؛ بلکه به اعتقاد همه وقایع نویسان، مذهب تشیع دوازده امامی به عنوان مذهب رسمی اعلام شد، و از آن پس، هر یک از شاهان صفوی در گسترش و تقویت آن، به تلاش های فراگیری روی آوردند. پرسش اساسی در همین نکته نهفته است که چه شد شاه اسماعیل که در برابر مذهب التقاطی افراط گرایانه تشیع غالی و تصوف، به جانب داری از مذهب دوازده امامی روی آورد و آن را رسمیت بخشید.

شاید بتوان گفت شاه اسماعیل در تصور خود از مذهب تشیع، با آنچه مریدانش به آن ایمان داشتند و در قالب همان، توصیفی ماورایی از اقتدار معنوی و سیاسی مرشد کامل خود اظهار می کردند، تفاوتی اساسی می دیده است. اگر این عقیده را بپذیریم می توان آن را گواهی این دانست که شاه صفوی از همان آغاز تأسیس حکومت سیاسی، به لحاظ اعتقادی فراتر از عقاید افراطی مریدان خود می اندیشیده است؛ چنان که مورخی همانند خواندمیر، بر این مطلب تأکید می کند که شاه اسماعیل با حمایت خود از مذهب حق شیعه، درصدد برآمد تا «رسوم مذموم بغی و جهالت» را براندازد و به دنبال آن نیز اساس دین و دولت را قوام سازد.

کارکرد دینی و مذهبی، مهم ترین وظایف دولت صفوی را تشکیل می داد. آنان جدای از تکاپوهای جدی در حمایت از قوانین شریعت و برقراری مناسبات نزدیک با عالمان دین، ترویج آیین ها و شعایر مذهبی را ـ که نزد شیعه احترام و قداست خاصی داشت ـ بخش دیگری از وظایف دینی خود قرار دادند.

ترویج سنت تبرا، مراسم سوگواری شهادت امامان شیعه، به ویژه حضرت علی(ع) و امام حسین(ع)، برگزاری شکوهمندانه اعیاد مذهبی همانند عید قربان و غدیر و فطر، مولودی حضرات ائمه:، تعبیر مذهبی از عید باستانی نوروز، مسجد و مدرسه سازی، و گسترش موقوفات، مهم ترین جلوه ها و شعایری بودند که صفویان با شناخت و تصوری آگاهانه، در تبلیغ و ترویج آنها کوشیدند، و بدین شیوه، ضمن آنکه هویتی دین یارانه و معنوی از خود ارائه ساختند، موجبات تحکیم هویت سیاسی ایران عهد صفوی را نیز فراهم آوردند. تردیدی نیست که این روند به فرایند شکل گیری و تکامل مذهب ملی در جامعه ایرانی بسیار کمک کرد.

فرایند رسمیت یافتن مذهب تشیع در ایران

حمله مغول به ایران، صفحات جدیدی در تاریخ سیاسی و مذهبی ایران گشود. این حملات با غارت و کشتار وسیعی از ایرانیان که بیشتر آنان اهل تسنن بودند، همراه شد و ضایعات انسانی وحشتناکی برجای گذاشت. در عین حال، پس از گذشت نیم قرن از تسلط مغولان بر ایران و سپس بغداد و سرزمین های دیگر جهان اسلام، رخدادی مذهبی ـ سیاسی روی داد که بر تحولات سیاسی ـ مذهبی ایران زمین تأثیری فوق العاده بخشید.

با سقوط خلافت عباسی به دست مغولان، تمامیت اسلام در معرض خطر قرار گرفت و مسئولیت علمای اسلام و دیوانیان خطیرتر گشت. وظیفه علما و مسلمانان در این برهه از زمان، احیای اسلام بود. این مهم به وسیله افرادی چند از مسلمانان باتدبیر و باسیاست به انجام رسید.

در این خصوص مسلمانان، اعم از سنی و شیعه، هدف مشترکی را دنبال کردند. تلاش اهل تسنن و تشیع در جهت تثبیت اسلام، شیعیان را در جایگاهی مساوی با اهل تسنن قرار داد و دیگر علتی برای برتری دوباره اهل تسنن بر اهل تشیع وجود نداشت و حتی در طول حکومت ایلخانی، در مواردی اهل تسنن در موقعیتی ضعیف تر از شیعیان قرار گرفتند؛ زیرا امکان قدرت یابی دوباره اهل تسنن، با توجه به پیشینه آنها، در ذهن ایلخانان دل مشغولی ایجاد می کرد؛ ولی در خصوص شیعیان این ذهنیت وجود نداشت.

 پس شیعیان، با نفوذ در دربار ایلخانان موفق شدند، گام هایی فراتر از پیش بردارند و به رسمیت بخشیدن تشیع نزدیک شوند. از آنجا که مغولان هیچ تعصبی به اسلام و مذاهب آن نداشتند نسبت به مسائل مذهبی، دارای تسامح و تساهل بودند. این مسئله فضایی باز و آزاد برای قدرت نمایی معنوی، فقهی و سیاسی مذاهب مختلف ایجاد کرده بود. شیعیان امامی از موقعیت به وجودآمده بهره ها گرفتند و زمینه های رشد مذهب تشیع امامی را فراهم ساختند. آنان از همان ابتدا از قدرت مغولان در جهت نابودی رقبای مذهبی خود استفاده کردند.

 اسماعیلیان و عباسیان، با نیروی تدبیر و سیاست شیعیان و قدرت نظامی و شمشیر مغولان از صحنه تاریخ کنار زده شدند؛ سپس شیعیان با نفوذ در دربار ایلخانان کوشیدند آنان را با مذهب تشیع آشنا سازند. در زمان حکومت غازان، فعالیت ها افزایش یافت و برای مدتی کوتاه، اولجایتو، جانشین غازان، به مذهب تشیع گروید. توجه اولجایتو به مذهب تشیع، راه را برای علمای شیعه گشود و سلطانیه مقصد آنان گشت.

در دوره ایلخانان، میان تصوف و تشیع پیوندی ایجاد شد؛ به گونه ای که در اواخر حکومت ایلخانان، همراه با تشکیل و قدرت گیری حکومت های محلی، حکومت سربداران ـ که رهبری آن را اهل تصوف شیعی مذهب برعهده داشتند ـ برای مدتی قدرت نمایی کرد. حکومت سربداران، باوجود اختلافات داخلی و مخالفت های دیگر مذاهب، زمان رسمیت یافتن مذهب تشیع را در ایران نزدیک گردانید. دوره تیموریان، دوره باروری و ثمردهی فعالیت شیعیان در ایران است.

در این دوره، تاریخ مذهبی ایران در مسیر آشتی دو مذهب تسنن و تشیع با گرایشی به سمت تشیع پیش می رفت. حضور و فعالیت سیاسی ـ مذهبی گسترده شیعیان در مناطق مختلف ایران، تیمور را به انعطاف و ملایمت و مدارا با آنان واداشت. تیمور با درنظر گرفتن منافع و مصالح سیاسی خود، سعی داشت نظر شیعیان را به خود جلب کند و از حمایت آنان برخوردار شود؛ در ضمن، از خطر احتمالی مبارزه و مقابله آنان نیز در امان بماند. شیعیان نیز برای حفظ موقعیت سیاسی، مذهبی به دست آمده، به تیمور و تیموریان روی خوش نشان دادند و در مواردی، حتی نقش شفاعت کننده و تعدیل کننده ظلم تیموریان را داشتند.

سلطان حسین بایقرا، فرد بارز سلسله تیموریان از نظر توجه به شیعیان و تشیع است. در زمان او نیز، همچون دوران اولجایتو، حرکت هایی در جهت رسمیت بخشیدن به مذهب تشیع صورت گرفت. سکه به نام ائمه اطهار: ضرب شد و خواستند خطبه به نام ایشان بخوانند؛ ولی مخالفت اهل تسنن که مذهب غالب در ایران بود، سلطان را از تغییر و تحول مذهب بازداشت و او چنان وانمود کرد که این کار از جانب شیعیان و بدون اطلاع او صورت گرفته است.

ترکمانان قراقویونلو و آق قویونلو که هم زمان با دوره تیموری و پس از آن بر بخش هایی از ایران حکم می راندند، هرکدام به گونه ای خدماتی به مذهب تشیع و شیعیان رساندند. قراقویونلوها با داشتن تمایلات و اعتقادات شیعی، مردم تبریز را برای پذیرش هرچه بیشتر تشیع آماده ساختند و آق قویونلوها با وجود تقید به مذهب تسنن، به ارتباط خویشاوندی با خاندان شیخ صفی در قالب سیاسی، به طور غیرمستقیم در به قدرت رساندن صفویان نقش داشتند.

در خصوص عقاید مذهبی شیخ صفی الدین اردبیلی، بزرگ خاندان صفوی و اخلافش، سخن بسیار است. هرچند به نظر می رسد بسیاری از مورخان تحت تأثیر اوضاع مذهبی ـ سیاسی زمان خود و برای موجه جلوه دادن عملکرد شاه اسماعیل در رسمیت بخشیدن به مذهب تشیع مطالبی نگاشته اند، آنچه مسلم است از زمان شیخ صفی الدین اردبیلی که هم زمان با ایلخانان می زیست تا زمان شاه اسماعیل، وضع سیاسی ـ مذهبی جامعه ایران در مرحله آشتی مذهبی تسنن و تشیع، آن هم در مسیری متمایل به تشیع قرار گرفته بود. این امتیازی بود که شیعیان پس از سال ها تلاش توانسته بودند به دست آورند.

افزون بر این، با ورود مغولان به ایران با رخداد دیگری نیز روبه رو هستیم و آن افزایش گرایش مردم به تصوف است. مسلماً این رخداد، نتیجه مستقیم ظلم و قتل و غارت های مکرر و بی حساب مغولان و ناتوانی ایرانیان در مقابله با آن بود. مردم عامه برای حفظ دین و جان و مال خود، و شاید با اندیشه اینکه معنویات خود را از هجوم مغولان محفوظ دارند، در تنهایی شان با خدای خود خلوت گزیدند. متقابلاً آنچه در این دوره نمود مشخصی دارد، روی آوردن برخی از فرق تصوف به فعالیت های ظلم ستیزانه است. آنان با وجود ترک دنیا، به مبارزه با ستم های اجتماعی پرداختند. شیخ نجم الدین کبری از این افراد بود.

با ورود مغول به ایران، با حرکتی سیاسی ـ نظامی از سوی شیخ نجم الدین کبری روبه رو می شویم. مبارزه نجم الدین با مغولان، جهش اندیشه متصوفه او به جهت تشیع بود؛ زیرا مذهب تشیع بیش از هر مکتبی پیروانش را به مبارزه با ظلم، و تأسی به امام علی(ع) و امام حسین(ع) دعوت می کند. پس از قتل شیخ نجم الدین کبری به دست مغولان در سال ۶۱۸ق، مکتب کبراویه در شرق ایران شکل گرفت و در سرتاسر آن منتشر شد. این مکتب پس از شیخ، بیشتر جهت شیعی به خود گرفت و در حقیقت، مکتب آشتی سنی و شیعه شد. به نظر می رسد علت اصلی آن، به خطر افتادن دین اسلام بود که با حمله مغول و غلبه آنان بر ایران، از همان ابتدا احساس می شد.

سعدالدین حمویه که از مریدان شیخ نجم الدین کبری بود، اولیای امت اسلامی را دوازده تن می دانست و امام زمان را برقرارکننده عدل در سراسر جهان می نامید. شیخ علاء الدوله سمنانی هم با اینکه سنی شافعی بود، «در حالی که سب شیعه به صحابه پیامبر(ص) را محکوم می سازد، اعتبار حدیث غدیر را در باب تعیین علی(ع) به جانشینی پیامبر اکرم(ص) تأیید می کند». (عنایت، ۱۳۷۲، ص۷۴) شیخ خلیفه، متصوفه دیگری بود که رهبری نهضت اجتماعی ـ مذهبی سربداران را برعهده گرفت. او از شاگردان علاء الدوله سمنانی بود و هرچند با او اختلاف یافت، احتمالاً تحت تأثیر کلام و اعتقاد استادش به علی(ع) به عقاید شیعی گرایش یافت.

آشتی و مصالحه تسنن و تشیع و گرایش تصوف به سوی تشیع هنگامی بارزتر می شود که صفویان را در جلسه درس شیعیان، و شیعیان را مرید صفویان می یابیم. ازجمله  شیخ زاهد گیلانی از شاگردان جمال الدین جبلی، از مریدان شیخ نجم الدین کبری بود و شیخ صفی الدین اردبیلی شاگرد شیخ زاهد گیلانی. شیخ زاهد گیلانی شیعی مذهب بود و نجم الدین کبری و شیخ صفی الدین اهل تسنن بودند.

 شیخ صفی الدین اردبیلی در جست وجوی مراد به شهرهای بسیاری مسافرت کرده و نزد بزرگان اهل تصوف نشست و برخاست کرده بود تا اینکه مولانا عبدالله شیرازی، مقصود او را دریافت و نشان شیخ زاهد گیلانی را به او داد. شهرت شیخ زاهد شیعی مذهب در سرتاسر ایران پیچیده بود و مولانا عبدالله شیرازی نیز در شیراز از او و مرامش مطلع بود. شیخ صفی الدین از پیروان مذهب تسنن بود که بدون تعصب، از مکتب شیخ زاهد گیلانی شیعه مذهب درس آموخت و آثار تعالیم شیعی، در اخلاف او سال ها بعد پدیدار گشت.

شیخ صفی الدین، نه تنها شاگرد زاهد گیلانی بود، بلکه در مراوده علمی ـ مذهبی، داماد و جانشین او نیز شد. پس از درگذشت شیخ زاهد، شیخ صفی الدین «جسد مطهرش را به طریق سنت پیامبر و موافق عمل حضرت ائمه اثنی عشر سلام الله علیهم غسل داده، تکفین کرده، بر جنازه با رحمت اندازه اش نماز گزارد». (قمی، ۱۳۵۹، ص۸) بدین ترتیب، در رفتار شیخ صفی الدین اردبیلی، انعطاف و گرایش به مذهب تشیع پیداست؛ ولی آیا او به مذهب تشیع گرویده بود؟ بیشتر منابع در اینکه شیخ صفی الدین اردبیلی مذهب شافعی داشته است، هم سخن اند.

البته، اینکه مذهب شافعی نزدیک ترین فرقۀ تسنن به تشیع است، امری بدیهی است. عده ای نیز چنین پنداشته اند که شیخ صفی الدین اردبیلی شیعه مذهب بود و تقیه می کرد. این مطلب نمی تواند پذیرفته باشد؛ چون زمانه و دوره زندگی شیخ صفی الدین اردبیلی زمان استبداد فکری و مذهبی نبود و او در دوره تساهل و تسامح ایلخانان می زیسته؛ به ویژه هم زمان با غازان خان بود که شیعیان مورد توجه بودند و خود غازان خان تمایلات شیعی داشت. پس تقیه در این زمان موردی نداشت.

ازدواج شیخ صفی الدین اردبیلی با دختر شیخ زاهد گیلانی، مسلماً موجب شد تا فرزندان شیخ صفی الدین از طرف مادر با تربیتی شیعی پرورش یابند. به هر حال، تمایل این خاندان به مذهب تشیع، به گونه ای در فرزندان شیخ صفی تجلی داشت. نویسنده خلاصه التواریخ می نویسد: از جمله مریدان شیخ صدرالدین «سید ابرار، امیر قاسم انوار است». (همان، ص۳۲) با توجه به اینکه قاسم انوار از شیعیان بود، شاگردی او در مکتب شیخ صدرالدین، نشان از گرایش و تمایل شیخ به تشیع دارد که در پی التقاط تشیع و تصوف، امیر قاسم انوار را به سوی شیخ صدرالدین کشاند و او مرادش را در وی یافته بود.

برخی مورخان، خواجه علی، فرزند شیخ صدرالدین را نخستین فرد شیعی از خاندان شیخ صفی الدین اردبیلی می دانند، که مدعی بود امام محمد تقی(ع) را در خواب دیده و آن حضرت وی را به دعوت ایرانیان به مذهب شیعه مأمور ساخته است. همچنین برخی از مورخان نیز به وساطت خواجه علی برای آزادی اسیران آسیای صغیر اشاره کرده اند که تیمور آنان را در جنگ به اسارت درآورده بود؛ و اینکه بسیاری از آنان، مریدان شیخ صفی الدین و اخلاف او بودند و این وساطت بر تعداد آنان افزود و موجب شد آنان در نزد خواجه علی بمانند. به هر حال، خواجه علی از متصوفان سنی مذهب بود و مریدان بسیار داشت. و همین موضوع موجبات نگرانی جهانشاه قراقویونلو را فراهم آورد.

دوران رهبری شیخ ابراهیم، فرزند خواجه علی دوره ای توأم با آرامش بود؛ ولی شیخ جنید، فرزند شیخ ابراهیم، صفوی ای بود که به امر سیاست نیز وارد شد. هرچند به گفته هینتس: «جهانشاه شایسته نمی دانست که با قوای جنگی با مردی روحانی که از پیروان مذهب تشیع بود، به نبرد برخیزد؛ مضافاً اینکه خود، شیعۀ متعصبی بود»، (هینتس، ۱۳۶۳، ص۱۸) عملکرد جنید موجبات اختلاف او و جهانشاه را فراهم آورد؛ به گونه ای که سرانجام جنید به آق قویونلوهای سنی مذهب پناه برد و با آنان روابط خویشاوندی برقرار کرد. مزاوی در توجه سلاطین  به اهل تصوف اشاره ای دارد و می نویسد:

طریقت صوفی گری در دوران شیخ صفی و دوران سه نفر از جانشینان بلافصل وی، از احترام زیاد مراجع قدرت برخوردار بود. ایلخانان مغول و وزرای اعظم آنها، در مقابل شیخ صفی الدین کرنش می کردند و همین کار را آل جلایر نسبت به شیخ صدرالدین انجام می دادند؛ و تیمور و اعقاب او هم به خواجه علی کرنش می نمودند. این احترام بیش از حد نسبت به این طریقت و شیوخ آن، در قرن پانزدهم در خلال دوره سلسله های بعدی قراقویونلو و آق قویونلو همچنان ادامه یافت. (مزاوی، ۱۳۶۸، ص۱۲۹)

بدین ترتیب، تا زمان شیخ حیدر، فرزند جنید، باورها و عملکردهای این خاندان نشان دهنده روابط مسالمت آمیز و آشتی مذهبی آنان با مذهب تشیع است؛ تا اینکه شیخ حیدر، کلاه دوازده ترک به نشان دوازده امام شیعۀ اثنی عشری را شعار رسمی مریدانش قرار داد و گامی به سوی تشیع و ورود در آن برداشت. نویسندۀ عالم آرای عباسی انتخاب کلاه دوازده ترک را به رؤیای صادقه ای منسوب می کند و می نویسد: «او را منهیان غیب مأمور گردانیدند که تاج دوازده ترک که علامت اثنی عشری است، از سقراط قرمزی ترتیب داده، تارک اتباع خود را به آن افسر بیاراید».

(ترکمان، ۱۳۵۰، ج۱، ص۱۹) سخنانی از این قبیل، رنگ و بویی از افراط در موجه جلوه دادن فرد یا عمل او دارد. برخی از مورخان نیز اشاره دارند که انتخاب کلاه دوازده ترک به نشانۀ دوازده امام نمی تواند توجیهی در عقیدۀ شیعی شیخ حیدر بوده باشد؛ زیرا در آن برهه از زمان، آشتی مذهبی سنی و شیعه، عاملی برای پذیرش دوازده امام مذهب شیعۀ اثنی عشری از سوی اهل تسنن بوده است.

اقدامات شیخ حیدر موجب تیرگی روابط او با آق قویونلوها شد و یعقوب بیک، سلطان سنی مذهب آق قویونلو، به شیخ حیدر که همسر خواهرش نیز بود و داعیۀ رهبری مذهبی و سیاسی داشت، بدگمان شده و او را به قتل رساند و خواهر و خواهرزادگانش را در فارس محبوس ساخت. «یعقوب بیک که از خیال حکومت شیخ حیدر مطلع گشت، تقویت جانب شروان شاه حج شمرد و لشکر به سرداری سلیمان بیک بر سر حضرت شیخ حیدر فرستاد و او را به قتل آورد و اولاد صغار و کبار او را به قلعۀ النجق فرستاد». (لاهیجی، ۱۳۵۲، ص۱۰۲) بدین ترتیب، یعقوب بیک برای مقابله با شیخ حیدر، خویشاوند شیعی مذهب خود از شروانشاه، دشمن دیرینه اش، کمک گرفت.

چند سال بعد، رستم بیک آق قویونلو، برخلاف یعقوب بیک، صلح با شروان شاه را کنار گذاشت و در جنگ با او صلاح دید از وجود فرزندان شیخ حیدر و پیروان آنان که مذهب تشیع داشتند، سود جوید. از این رو، حلیمه خاتون، همسر شیخ حیدر، و فرزندان او را از زندان آزاد کرد. هرچند رفتار مصلحت جویانۀ رستم بیک موجب مهاجرت گروهی از شیعیان به تبریز شد، (ابن کربلایی، ۱۳۴۹، ص۲۰۴) ولی به زودی فرزندان شیخ حیدر، اسماعیل و ابراهیم، برای رهایی از استبداد مذهبی ناشی از حکومت آق قویونلوها، در مشورت با عده ای از بزرگان و مریدانشان به گیلان رهسپار شدند.

شاید تقدیر چنان رقم زده بود تا اسماعیل میرزا در محیط آرام و فضای مذهبی تشیع گیلان پرورش یابد. «امرای صوفیه طریق مشورت مسلوک داشته، همگنان سفر گیلان مستصوب شمردند؛ و آن حضرت با قریب دویست کس از مریدان مخلص و مخلصان متخصص و برادر کلانتر خود سیدابراهیم را همراه گردانیده، به طرف آن ولایت عزیمت فرمود». (خواندمیر، ۱۳۶۲، ج۴، ص۴۴۱) اسکندربیک ترکمان، از مشورت صوفیان با مادر اسماعیل میرزا نیز سخن می گوید و اینکه مادر او «توجه به جانب گیلان را به صلاح وقت انسب و اقرب یافتند». (ترکمان، ۱۳۵۰، ج۱، ص۲۵)

از زمان ورود فرزندان شیخ حیدر به گیلان، شیعیان گرد آنان را گرفتند. مؤلف جهانگشای خاقان می نویسد: اسماعیل میرزا پس از ورود به رشت، وارد جامع ابیض شد و در آنجا اقامت گزید: «در حوالی آن مسجد، امیرنجم نامی دکان زرگری داشت. بنا بر قرب جوار، پیوسته در خدمت آن حضرت بود و به وسیله خدمات مرغوبه، روزبه روز مرتبۀ خود را می افزود». (الله دتا مضطر، ۱۳۶۴، ص۶۳)

وضع مذهبی گیلان، از زمان سیدعلی کیا که از سادات گیلان بود و مدتی نزد سیدقوام الدین مرعشی تحصیل علوم دینی کرده بود، به تشیع اثنی عشری گرایش داشت. مرعشی می نویسد: سیدعلی کیا «به شرف ملاقات سیدقوام الدین مشرف گشت و از جانبین در امور دینی و دنیا از هم استفاده نمودند». (مرعشی، ۱۳۶۳، ص۳۷۹) مورخان در اقامت اسماعیل تحت مراقبت کارکیا میرزاعلی، والی لاهیجان، تا سال ۹۰۵ق ـ که زمان خروج اسماعیل میرزا از گیلان و شروع قدرت یابی اوست ـ  اتفاق نظر دارند.

اقامت چندسالۀ اسماعیل  میرزا در لاهیجان ـ که یکی از پایگاه های مهم تشیع بود ـ آن هم در دورانی از زندگی که مرحلۀ آمادگی برای پذیرش تربیت و تزکیۀ روحی هر فرد است، مسلماً بر اسماعیل بیشترین اثر را داشته است. مؤلف جهان آرا می نویسد: «به غایت مبتهج و شادمان گشته، دقیقه ای از دقایق خدمتکاری نامرعی نگذاشت و با وجود آنکه رستم بیک مکرر کس به طلب آن حضرت فرستاده، فایده نداد». (غفاری قزوینی، ۱۳۴۴، ص۲۶۳)

اسماعیل میرزا نزد همین خاندان پرورش یافت و دوران مهم زندگی خود را تحت تعلیم آنان گذراند. تأثیر خاندان آل کیا بر عقاید مذهبی او، در تشکیل حکومت یک پارچه در سرتاسر ایران که بر مذهب تشیع استوار باشد، تأثیری بسزا داشته است. نویسندۀ تاریخ خانی دربارۀ سیدعلی کیا و تعلیم اسماعیل و برادرش می نویسد: «لوح صافی ایشان را به نقوش تعلیم علم و آداب فرض و سنت که شیمه ذاتی آن دودمان بود، زینت داد و به وظایف حسنه، حقوق پدری مرعی داشت و مدت هشت سال که آن حد توقف ایشان است، مخصوص انواع رعایت ساخت». (لاهیجی، ۱۳۵۲، ص۱۰۳) مردم شیعه مذهب گیلان که از اقامت اسماعیل در لاهیجان باخبر شده بودند، نزد او آمدند؛ از جمله «میرنجم زرگر و میرحسین، ولد میرموسی، و امیرجهانگیر رشتی که وکلای امیراسحاق بودند، رفیق ایشان شده، متوجه لاهیجان شدند». (روملو، ۱۳۴۹، ج۱۲، ص۲۱)

اسماعیل در لاهیجان، علوم دینی و قرآن آموخت و «نزد مولانا شمس الدین لاهیجی قرائت قرآن مجید فرمود و کارکیا میرزاعلی و کارکیا سلطان حسن، برادرش، متکفل خدمت بودند». (ترکمان، ۱۳۵۰، ج۱، ص۲۶) انتخاب شمس الدین لاهیجی شیعی به تعلیم و تربیت اسماعیل، با هدف ایجاد گرایش در اسماعیل به مذهب تشیع بوده است. شیعیان، اسماعیل میرزا را تنها نگذاشتند و تا رسیدن به قدرت و حکومت در تبریز، همراهی اش کردند.

 در سفرنامۀ ونیزیان در ایران، در توصیفی از مسجد تبریز در زمان شاه اسماعیل آمده است: «دو تن از مجتهدان این مذهب (شیعۀ اثنی عشری) که یکی از ایشان چنان که بسیاری از مردم می گویند، مسائل دینی را به سلطان شیخ اسماعیل تعلیم داده است و دیگری، در محل حاضر می شوند و به دقت مراقب مجلس وعظ است و مردم را به کیش نو درمی آورد». (امیری، ۱۳۴۹، ص۳۸۳)

اسماعیل صفوی، هدف خود را در رسیدن به قدرت، هدفی مذهبی اعلام کرد. به گفته نویسندۀ عالم آرای صفوی، او در جواب مخالفت های الوندمیرزای آق قویونلو نوشت: «مرا داعیۀ سلطنت و جهانگیری نیست و می خواهم دین آبا و اجداد و حضرت ائمۀ معصومین را رواجی بدهم و تا جان داشته باشم، در راه دین مبین شمشیر بزنم که تا حق به مرکز خود قرار بگیرد». (ترکمان، ۱۳۵۰، ج۱، ص۶۲)

مسلماً رسمیت بخشیدن به مذهب تشیع از جانب اسماعیل صفوی، به اقامت او در گیلان و تعلیم او نزد شیعیان، و همراهی شیعیان با او مربوط می شود. او هنگام حرکت به سوی اردبیل به دستیابی به قدرت می اندیشید و اینکه برای رسیدن به اهداف سیاسی ـ مذهبی لازم بود مذهب تشیع را مذهب رسمی ایران اعلام کند تا در مرحلۀ اول، عامل اصلی وحدت سیاسی در داخل، و در مرحلۀ دوم پیروزی در صحنۀ سیاست خارجی را فراهم سازد.

مراجع

فهرست منابع

ابن کربلایی، حافظ حسین کربلایی تبریزی، روضات الجنان وجنات الجنان، با مقدمه و تکمله و تصحیح و تعلیق جعفر سلطان القرایی، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹٫
افشار، ایرج، دستورالملوک، دفتر تاریخ، مجموعه اسناد و منابع تاریخی، چاپ اول، تهران، بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار، ۱۳۸۰٫
افندی، میرزاعبدالله، ریاض العلما وحیاض الفضلا، به کوشش سیداحمد حسینی، قم، کتابخانۀ آیت الله مرعشی، ۱۳۷۳٫
بیانی، شیرین، مغولان و حکومت ایلخانی در ایران، تهران، انتشارات سمت، ۱۳۷۹٫
تاورنیه، ژان، سفرنامۀ تاورنیه، ترجمۀ ابوتراب نوری، تجدید نظر کلی و تصحیح حمید شیرانی، چاپ سوم، اصفهان، تأیید، ۱۳۶۳٫
ترکمان، اسکندربیگ، تاریخ عالم آرای عباسی،  به اهتمام ایرج افشار، چاپ دوم، تهران، امیرکبیر، ۱۳۵۰٫
جهانگشای خاقان، به کوشش الله دتا مضطر، اسلام آباد، مرکز تحقیقات فارسی ایران و پاکستان، ۱۳۶۴٫
خواندمیر، غیاث الدین بن همام الدین الحسینی، حبیب السیر، زیر نظر محمد دبیر سیاقی، چاپ سوم، تهران، خیام، ۱۳۶۲٫
رحیم زاده صفوی، علی اصغر، شرح جنگ ها و تاریخ زندگانی شاه اسماعیل صفوی، تهران، خیام، ۱۳۴۱٫
روملو، حسن، احسن التواریخ، تصحیح عبدالحسین نوایی، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹٫
سانسون، مارتین، سفرنامه، ترجمه محمد مهریار، اصفهان، گاها، ۱۳۷۷٫
سفرنامه های ونیزیان در ایران، ترجمۀ منوچهر امیری، تهران، خوارزمی، ۱۳۴۹٫
سیوری، راجر، ایران عصر صفوی، ترجمۀ کامبیز عزیزی، چاپ چهارم، تهران، نشر مرکز، ۱۳۷۴٫
سیوری، راجرر، در باب صفویان، ترجمۀ رمضان علی روح اللهی، تهران، نشر مرکز، ۱۳۸۰٫
شاردن، ژان، سفرنامه، ترجمۀ اقبال یغمایی، تهران، تونس، ۱۳۷۲٫
الشیبی، کامل مصطفی، تشیع و تصوف تا آغاز سده دوازدهم هجری، ترجمۀ علیرضا ذکاوتی قراگزلو، چاپ دوم، تهران، امیرکبیر، ۱۳۷۴٫
صفت گل، منصور، ساختار نهاد و اندیشه دینی در ایران عصر صفوی، تهران، خدمات فرهنگی رسا، ۱۳۸۱٫
عنایت، حمید، اندیشۀ سیاسی در اسلام معاصر، ترجمۀ بهاء الدین خرمشاهی، تهران، خوارزمی، ۱۳۷۲٫
غفاری قزوینی، احمدبن محمد، تاریخ جهان آرا، تهران، حافظ، ۱۳۴۴٫
قمی، قاضی احمدبن شرف الدین حسینی، خلاصه التواریخ، ۲ جلد، تصحیح احسان اشراقی، تهران، دانشگاه تهران،۱۳۵۹٫
کمپفر، انگلبرت، سفرنامه، ترجمۀ کیکاووس جهانداری، چاپ سوم، تهران، خوارزمی، ۱۳۶۳٫
الگار، حامد، دین و دولت در ایران عصر قاجار، ترجمه ابوالقاسم سری، تهران، انتشارات توس، ۱۳۶۹٫
لاهیجی، علی بن شمس الدین بن حاجی حسین، تاریخ خانی، تصحیح و تحشیۀ منوچهر ستوده، تهران، بنیاد فرهنگ ایران، ۱۳۵۲٫
متز، آدام، تمدن اسلامی در قرن چهارم هجری یا رنسانس اسلامی، ترجمۀ علیرضا ذکاوتی قراگزلو، تهران، امیر کبیر، ۱۳۶۲٫
مرعشی، ظهیرالدین، تاریخ طبرستان و رویان و مازندران، به کوشش برنهارد درن، با مقدمۀ یعقوب آژند، تهران، نشر گستره، ۱۳۶۳٫
مزاوی، میشل ، پیدایش دولت صفوی، ترجمۀ یعقوب آژند، چاپ دوم، تهران، گستره، ۱۳۶۸٫
میراحمدی، مریم، دین و مذهب در عصر صفوی، تهران، امیرکبیر، ۱۳۶۹٫
میرزا سمیعا، تذکره الملوک، به کوشش سیدمحمد دبیر سیاقی، چاپ دوم، تهران، امیرکبیر، ۱۳۶۸٫
نصیری، محمد ابراهیم بن زین العابدین، دستور شهریاران، تصحیح محمدنادر نصیری مقدم، تهران، بنیاد موقوفات محمود افشار، ۱۳۷۳٫
واله اصفهانی، محمدیوسف، خلد برین، به کوشش میر هاشم محدث، تهران، بنیاد موقوفات محمود افشار، ۱۳۷۲٫

هینتس، والتر، تشکیل دولت ملی در ایران، حکومت آق قویونلو و ظهور دولت صفوی، ترجمۀ کیکاووس جهانداری، چاپ سوم، تهران، خوارزمی، ۱۳۶۳٫

نویسندگان:

احسان اشراقی؛ نصرت خاتون علوی

فصلنامه شیعه شناسی شماره ۴۷

ادامه دارد…