دنیا بد نیست بلکه کم است
دنیا بد نیست بلکه کم است

اویاقلیق – محمد ادریسی: زیاد داشتن ملاک افتخار نیست. همین زیاد داشتن هاست که دشمن ساز و نقصان پذیر و فقر آور است. انصافت را پشت سر نگذار و قدر آنچه را که جلوی دست تو است را بدان و حق موجودی های خویش را بجای آور آنگاه آنچه را که نزد تو نیست را […]

اویاقلیق – محمد ادریسی: زیاد داشتن ملاک افتخار نیست. همین زیاد داشتن هاست که دشمن ساز و نقصان پذیر و فقر آور است. انصافت را پشت سر نگذار و قدر آنچه را که جلوی دست تو است را بدان و حق موجودی های خویش را بجای آور آنگاه آنچه را که نزد تو نیست را طلب کن.

ما انسان ها می توانیم هرآنچه می خواهیم بدست آوریم ولی هرگز نمی توانیم آنها را تا ابد نگهداریم! گیرم در زندگی همه چیز را هم در اختیار داشتیم، آنها را کجا می گذاشتیم!؟ و اگر آنها می ماندند ما نمی توانستیم برای آنها بمانیم.

زندگانی به اندازه کفاف بهترین زندگی است. در ظاهر فقیر آن است که جیبش دارالعنکبوت باشد و سقف خانه اش آسمان و فرش زیر پایش زمین سخت باشد، اما اینگونه نیست، گرچه این ها نشانه ای از فقر است برای آنها که نیازمندان را درمی یابند و غنی و ثروتمند آن نیست که شکمش مدفن الکباب و بشکه سان باشد یا اینکه چیزهایی به صورت موقت در اختیار داشته باشد. چه بسا با یک چمدان پر از مدرک و حسابی پر از اعتبار، باز هم دست خالی و بی اختیار و محروم و رنجی مستمر داشته باشیم پس فقیر کسی است که اکتفا به قد کفاف نکند.

تازمانی که پیوند نخورده ایم فقیریم و همۀ ما فقیرزاده شده ایم و این فقیر با خداست که در همه حال غنی است و غنی بی خداست که در همه حال فقیر.

دنیا بد نیست بلکه کم است. و در این دنیا تنها انسان است که همچون آب، از ابتدای آفرینش تا انتها جاری است، زلال و گوارا این آب خلق شده است، ولی چون در پیچ و خم‌های مختلف طی مسافت می‌کند، گاهی تلخ و زمانی بدبو و مرتبه‌ای شور می‌شود یعنی آنچه که نباید باشد می شود.

از سماجت جدایی ها می ترسیم . وضعیت انسان هیچ گاه ثابت نیست و همواره در حال دگرگونی است، به همین دلیل فرصت‌های فوق طلائی را در نمی‌یابد و به امور فرعی بجای اصلی و باطل شبیه به حق اشتغال ورزیده و می ‌پندارد که جزو موفق ترین هاست و خود را تصدیق و اطرافیان را تکذیب و همه را با چوب انتقاد نابجا سرخ می کند.

انتقادهای بجایی که نسبت به او می‌کنند را به شوخی می‌گیرد و رنگ سیاه غفلت را به سر و صورت می‌مالد، تا اینکه به کوری برسد هرگاه که چشم و بصیرت از کف داد، پسرفت‌ها را نیز پیشرفت تلقی نموده و سقوط را صعود می‌پندارد.

می پندارد که درحال رشد و ارشاد و تعالی وکمال جاودانی است و حال اینکه گلوبند خسر و هلاکت و فلاکت بر گردن آویخته است و همه این غفلت ها وبال گردن اوست که در روز داوری متجلی می شود .

کسی نیست بگوید که: ای آقا! و ای خانم! حواست را کجا، گذاشته‌ای؟! ای دختر! و ای پسر! حواست را کجا، گذاشته‌ای؟! به هنگام خواندن نامه اعمال در پیشگاه حق، سرفه و سکوت و آواز… به فریادمان نمی‌رسد، پس حواست را جمع کن و آن‌چه را که واقعاً نیاز داری جمع و در کارنامه ات ثبت کن.

زندگی‌های ما زمانی زیبا و شیرین می‌شود که هر چند روز یک بار از خود سؤال‌هایی بپرسیم قبل از آنکه سوال پرسیدن از خود هم ممنوع شود، تا فکرمان جریان پیدا کند و از حالت رکود خود خارج شود.

سوال پرسیدن از خود ممنوع نیست و زندان ندارد. پس راحت باشیم. مثلاً از خود بپرسیم فلانی، این شد و نشدها اهمیت دارد؟چه قدر از روزها و شب ‌ها را کاری نکردی ؟ چندین ساعت، دقیقه و ثانیه از آن مهربان و مهربانان فرصت گرفتی و برای غیر او و آنان خرج کردی؟ چه قدر به مسائل بی مزه و فکاهی خندیدی و صدایت دیگران را آزار داد؟!

از خود بپرسیم که برای چه و چه زمانی و چه قدر بی تابی کردم؟ و به خود بگوییم که: آیا این غصه‌های حقیر و این رنج‌های صغیر ارزش داشت که همچون طفلی یک گوشه بنشینم و برایشان تنها غصه بخوریم و کاری نکنیم؟

از خودمان بپرسیم آیا توانستیم که در شب‌ها، روز‌ها، ثانیه‌ها، خنده‌ها و… خداوند را از خود راضی کنیم و به خود بگوییم: فلانی! پس کی قرار است سر عقل بیاییم؟ کی؟!

آیا می‌دانیم لحظه‌ای نیست که در اقیانوس رحمت و نعمت او غوطه ور نباشیم؟ ما از او دوریم او که دور نیست، این ما هستیم که گاهی او را فراموش می‌کنیم؛ ولی آن مهربان، ما را لحظه ای نیز رها نمی‌کند.

از خودمان بپرسیم که تا به کی او بر جفا و ناسپاسی ما صبوری کند و ما از شکر نعمت‌هایش چشم پوشی کنیم و ناصبور باشیم. بیچاره آن کس که برای دردهایش، سراغ غیر او می رود و فکر می کند که او نیست! او هست آن بیچاره خودش نیست. پس بگذریم.

آدمی به خود می‌گوید: چرا باید این همه خودم را سؤال پیچ کنم؟ مگر چه خبر شده؟ که چه بشود و به چه برسیم؟…

زیاده اندوخته هاست که روزی به زیاده باخته ها مبدل می شود و اگر توشایسته باشی دیر یا زود از جام فضل حق سرمست خواهی شد حال کیست توراکه با خدایت پیوند خورده ای وامانده و بی نوا بخواند ؟!

پس بنابراین ، اگر گدای او شویم محتاج غیر او نمی شویم و این انقطاع از داشته های خلق و اتصال و ارتباط با داشته های حق کمال بی نیازی دنیوی است و هرآنچه هست در نزدش هست وآنچه که ما نداریم شاید مصلحت باشد و یا شاید چیزی دیگر و ما نمی دانیم و اگر هم می داشتیم فریاد ما بلند بود و می خواستیم که از ما بگیرد.

پس زمانی که ما متوجه می‌شویم همه به خداوند نیازمند هستیم، دلیلی برای بریدن اتصال با او و قطع ارتباط با خالق نمی‌یابیم و اعراض از ذکر نام و یاد خداوند نخواهیم داشت و به لحاظ فردی و اجتماعی هرگز در تنگناهای سخت و مشکلات، قرار نخواهیم گرفت.

مشکلات سراغ شخص یا اشخاصی می‌رود، که از یاد خداوند در اعمال شان غفلت می ورزند و این غفلت مهم ترین عامل محرومیت فرد وجامعه از هدایای خداست،که در قرآن کریم هست که :(و َمَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْری فَإِنَّ لَه ُمَعیشَهً ضَنْکا (و هر کس که به یاد خداوند پشت و از آن اعراض کرد بی شک گرفتار زندگی در سختی ها و تنگناها خواهد شد.

هر جا که یاد خدا باشد آنجاست که بوی بهشت استشمام می شود.هر جا که یادش نباشد جهنمی بیش نیست . هر چیز در زندگیمان زیادش بد است جز ذکر خدا چون انسان در همه حال به آن محتاج است پس آنکه تاب تنگنا ندارد ، از چهره یاد خدا در دلش نقاب وحجاب بردارد .

به دور از این همه غوغا و جنجال این چهارده واقعیت تلخ انسان است درقرآن و آن را باور کنیم چون او را بیچاره کرده است و دست و پا بسته که او :

الف) نادان است[۱]؛
ب) شتاب می کند[۲]؛
ت) قدرنشناس است[۳]؛
ث) بر خود ستم می کند[۴]
ج) خیال پردازاست[۵]؛
چ) بی تابی می کند[۶]؛
ح) ستیزه گراست[۷]؛
خ) ضایع می کند[۸]؛
د) دنیا طلب می شود[۹]؛
ذ) مناع الخیراست[۱۰]؛
ر) نافرمانی می کند[۱۱]
ز) ناسپاس است[۱۲]؛
س) زود مایوس می شود[۱۳]؛
ش) تنگ نظر است[۱۴].

پی نوشت:

[۱] احزاب(۷۲)

[۲] اسراء(۱۱)

[۳] عادیات(۶)

[۴] احزاب(۷۲)

[۵] ق(۱۶)

[۶] معارج(۲۰)

[۷] کهف(۵۴)

[۸] عصر(۲)

[۹]معارج(۱۹)

[۱۰] معارج(۲۱)

[۱۱] علق(۶)

[۱۲] حج(۶۶)

[۱۳] هود(۹)

[۱۴] اسراء(۱۰۰)