روایتی تلخ از حاشیه‌‌نشینان تبریز/ شاید مجبورند در حاشیه باشند
روایتی تلخ از حاشیه‌‌نشینان تبریز/ شاید مجبورند در حاشیه باشند

آیین کوچه گردان عاشق باهدف تأمین نیازهای غذایی خانواده‌های محروم در ماه مبارک رمضان انجام می‌شود و پس از گذشت چندین سال اجرا، دیگر به یک آیین ملی در شب‌های قدر ماه رمضان تبدیل‌شده است. شب‌های قدر که فرامی‌رسد گویی ریسمانی از نور، زمین و آسمان را به هم پیوند می‌دهد و همه جهان برای […]

آیین کوچه گردان عاشق باهدف تأمین نیازهای غذایی خانواده‌های محروم در ماه مبارک رمضان انجام می‌شود و پس از گذشت چندین سال اجرا، دیگر به یک آیین ملی در شب‌های قدر ماه رمضان تبدیل‌شده است.

شب‌های قدر که فرامی‌رسد گویی ریسمانی از نور، زمین و آسمان را به هم پیوند می‌دهد و همه جهان برای سجده در برابر حق‌تعالی یکپارچه می‌شوند.

در شب شهادت حضرت علی (ع)، حامی محرومان! و عدالت مطلق! تبریز، حال و هوای متفاوتی نسبت به دیگر شب‌ها را تجربه می‌کرد، به‌گونه‌ای که در جای‌جای شهر مردم تبریز دست‌های خود را به‌سوی آستان احدیت بلند کرده و با چشمانی اشک‌بار و دلی سرشار از آرزو و امید زیر لب زمزمه می‌کردند: سُبْحانَکَ یا لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ خَلِّصْنا مِنَ النّارِ یا رَبِّ…

اما در این‌سوی شهر و در کوچه‌پس‌کوچه‌های شهر، داستان آدم‌ها به‌نوعی دیگر بود، جایی کنار گوشه این شهر بزرگ در حاشیه شهر، عاشقانی دلباخته امیر مؤمنان، به‌رسم کوچه گردی و یتیم‌نوازی‌های مولا علی (ع) با کیسه‌هایی پر از مواد غذایی برای مصرف یک‌ماهه، برای یاری‌رساندن به نیازمندانی مانده زیر آوار فقر و خیمه گرسنگی، کوچه‌پس‌کوچه‌ها را می‌رفتند تا سنت مولا علی (ع) را تکرار کنند.

این رسم و سنت به نام آیین کوچه گردان عاشق توسط جمعیت دانشجویی مردمی امام علی (ع) تبریز در شب‌های ماه مبارک رمضان هم‌زمان با سراسر کشور با شعار گرسنگی سهم کودکان نیست در شهر تبریز نیز برگزار شد.

همراه با اعضای جمعیت امام علی (ع) گذری بر کوچه‌های تنگ و مناطق حاشیه‌نشین شهر زدیم تا یادی از این فراموش‌شدگان شهر کرده و همدل و هم‌سخن آنان شویم. در ادامه برخی از مشاهداتمان را به همراه اعضای شناسایی جمعیت امام علی (ع) بازگو می‌کنیم.

*در حاشیه‌ها، در حاشیه‌اند!

این حقیقتی است غیرقابل‌انکار که در حاشیه‌ها، در حاشیه‌اند، نگوییم به این زندگی خو گرفته‌اند نه اگر پای گریزی بود اگر فقر مجالشان می‌داد می‌گریختند! در حاشیه‌ها در حاشیه‌اند شاید چون برای پاک ماندن ما مجبورند که در حاشیه بمانند!

حوالی عصر بود، طبق قرار همیشگی با شروع نگاه‌های پرسشگر مردمانی روبه‌رو شدیم که حضور غریبه‌ها را در همان نگاه اول می‌شناسند. سر برگرداندیم، خانم آخرین خانه بالای کوه با خنده گفت: دلمان خوش است که می‌گوییم در تبریز زندگی می‌کنیم، می‌پرسیم چرا روستا را رها کرده و به اینجا آمده‌اید؟ گفت: نمی‌دانم شاید عقل نداشتیم (با بغضِ چین‌وچروک‌های چهره‌اش می‌خندد). جمله‌اش را مدام باید مزمزه کرد، عقل! تبریز!

حاشیه شهر! بیکاری، امید به بهتر شدن اوضاع و افتادن در باتلاق حاشیه، جایی که هر چه بیشتر دست‌وپا بزنی بیشتر در آن غرق می‌شوی و انگار باید دستی برای رهایی به سویت دراز شود.

می‌گویند خانه‌شان محل قمار شبانه افراد محله است

یک‌ساعتی تا افطار باقی‌مانده، به سمت خانه‌های پایین‌تر می‌رویم، مردی منتظرمان ایستاده می‌خندد. از حال و هوای روزه گرفتنمان می‌پرسد تا مهمانمان کند به جرعه آبی! لقمه نانی. می‌گوییم روزه‌ایم، به چهره ما عمیق‌تر نگاه می‌کند! لبخند تلخی می‌زند و بار دیگر می‌گوید: قیافه‌اتان که به روزه‌دارها نمی‌خورد به نظرم شکمتان سیر است! اگر روزه نیستید مهمانمان باشید. راست می‌گوید! ما روزه می‌گیریم تا حال فقرا و گرسنگان را درک کنیم، درحالی‌که خود گرسنگان و فقرا را نمی‌بینیم.

چند خانه بالاتر را نشانمان می‌دهد. خانه‌ای که محل تجمع افراد معتاد بوده و صاحب‌خانه خشمگین از وضعیت موجود به جان خانه افتاده و آن را خراب کرده است.

در ادامه کوچه گردی، مادری زنگ زد. حرف‌هایش بوی غم می‌داد. می‌توانستی تمام درد و چرک زخم‌های علی‌اصغر را از پشت‌گوشی به تصویر ذهنی‌ات منتقل کنی. بوی عفونت زخم‌هایش همه‌جا را گرفته بود! کودک هیدروسفالمان که بسیار باهوش بود. پسری که می‌خندید به دردهایش و تنها بازی این روزهایش با برادر کوچک‌تر بررسی علائم پزشکی‌اش بود و صدای خنده بلندی که در مطب دکتر شنیده می‌شد.

بعد از چندین هفته پیگیری درمان علی‌اصغر و جنینی که هم‌زمان در بطن مادری جوان رشد می‌کرد دندان مادر هم عفونت کرده بود. امروز هنگام تحویل داروهای مادر چنان ذوقی کرده بود که در چهره‌اش مشهود بود. چشم‌های برادر کوچکشان کبود بود و به گفته مادر به علت عفونت خونریزی کرده بود. مادر برفراز کوهی بلند گریه می‌کند و آن‌قدر دردشان زیاد هست که دلت می‌خواهد نفست را برای لحظاتی حبس در سینه نگهداری تا نکند سهم بیشتری از هوای دمی مادر را بگیرد تا حداقل بگذارد مادر اکسیژن بیشتری بگیرد و کوچک‌ترین حقش از زندگی که شاید همین نفس کشیدنش باشد.

وقتی پرسیدیم به چه علت همه‌شان مبتلا گشته‌اند با سری رو به پایین گفت بهداشتمان را رعایت می‌کنیم و از گفتن ماجرا امتناع ورزید. دو روز است چیزی نخورده‌اند و خانه عاری از هرگونه وسایل بهداشتی است. علی‌اصغر ۸ ساله بدون لباس نشسته و علی‌اکبر ۵ ساله‌ی شلوغشان که هفته قبل از سرو کولمان بالا می‌رفت آرام در بهت و تردید لبخند می‌زد و اجازه می‌دهد از چشم‌های زیبا و معصومش عکس بگیریم.

*وقتی اعتیاد شیرازه خانواده‌ای را از هم پاشید!

به منزلی رسیدیم که در دل محله پنهان بود، در زدیم، درباز شد، پیرمردی نسبتاً کوتاه‌قامت که فشار زندگی کمرش را خم کرده بود، پشت در بود، گفتیم آمده‌ایم برای تحقیق سطح تحصیلات! مثلاً خواستیم گرا نداده باشیم! آن‌قدر دلش پر بود که گفت برای هر کاری که آمدیت بفرمایید داخل صحبت کنیم. وارد که شدیم بوی آزاردهنده‌ای کل منزل را فراگرفته بود! پیرمرد سفره دلش را برایمان باز کرد! از دو پسری که در چنگال اعتیاد افتادند گفت، یکی در کمپ بستری‌شده و دیگری در زندان بسر می‌برد و عروس معتادش که روح غیرت پیرمرد را پاره‌پاره کرده بود!

نمی‌دانست از مارال بگوید که دیگر مدرسه نمی‌رود و یا از کودک ۴ ساله‌ای که مادرش هرروز دستش را می‌گیرد و کشان‌کشان او را برای گدایی می‌برد! هوای خانه با این حرف‌ها برایمان سنگین شده بود، انگار غم مثل کوه درد از دیوارهای خانه‌بر سرمان می‌بارید. وجود این‌همه این مشکلات در یک خانواده برایمان غیرقابل‌تصور بود، کمی به حرف‌هایش گوش دادیم و با دلداری از او خداحافظی کردیم.

*همسری که خرج موادش را از فروختن وسایل خانه به دست می‌آورد!

به سراغ خانه‌ای دیگر رفتیم، زنی تنها با امیرمحمد ۱٫۵ ساله زندگی می‌کند. موهایش از جدایی شوهر اول و ندیدن چندین ساله‌ی پسر ۱۷ ساله‌اش در این وانفسای زندگی سپید شده بود. از ازدواج دومش گفت و اینکه دوباره به دام مردی معتاد افتاده بود، مردی که برای تأمین مصرف‌های چنددقیقه‌ای خودش به وسائل خانه رحم نمی‌کرد، وسایلی که برای خریدن هرکدام از آن‌ها زحمت‌کشیده بود. خانه تقریباً خالی‌شده و سقف در حال ریزش از بارش‌های اخیر است!

امیرمحمد با چشمانی معصوم نگاهمان می‌کند! مادر حکایتی تلخ از مصرف هروئین و شیشه همسرش دارد، از مصرف بی‌پروای شوهرش با دیگر افراد محله در خانه! آن‌ها مقابل چشم‌های زیبا و معصوم امیرمحمد. خانه خالی است و حمام خانه‌شان با آب جوش‌هایی که مادر تهیه می‌کند به راه است!

*پیر زنی که در اوج تنهایی در مشکلات غوطه‌ور می‌شود!

وارد خانه دیگری شدیم، پیر زنی که غم در نگاهش موج می‌زد و شوهرش سال‌ها پیش فوت کرده بود، داروهایش را نشانمان داد، گفت دیگر حتی نمی‌توانم این‌ها را نیز بخرم. قرص‌های اعصاب بود، انگار قرص‌ها نیز اعصاب این زندگی را نداشتند! نمی‌دانست از کجا بگوید. از پسر رعنایش که برای کسب نان حلال از بالای ساختمان افتاده و زمین‌گیر شده یا از برادرش که مبتلا به بیماری خاص بود. صاحب‌خانه فقط یک هفته مهلت داده بود تا بدهی‌هایش را تسویه کند، نمی‌دانست بعد ۶۰ سال زندگی چه کند! حسرت بزرگی است، زمانی که بفهمی، به‌اندازه سنی که گذرانده‌ای زندگی نکرده‌ای، این حکایت حاشیه‌نشین‌هاست. از او هم خداحافظی کردیم.

*وقتی پسر ۱۰ ساله بار غم زندگی را به دوش می‌کشد!

و باز به خانه‌ای دیگر رسیدیم، پدر خانه دست راستش کلاً کار نمی‌کرد، محمد ۷ ساله نیز هنوز آن‌قدر بزرگ نشده که بتواند ستون خانواده شود، اما مهدی ۱۰ ساله غیرت را برایمان معنا و دکلمه کرد. پله‌های پرفرازونشیب محله را با گاری‌اش که چندین برابر جثه‌اش بود به‌تنهایی بالا می‌برد.

نمی‌خواست خواهر و برادر کوچکش فقر را حس کنند! مدرسه را نیز رها کرده بود! ستبر غیرت غرور بزرگی همه و همه مهدی بودند و هیچ‌کدام او نبودند. هرروز باری از غم و فشار زندگی و گاری را به دوش می‌کشید و دم نمی‌زد.

این‌ها همه قسمتی از چند ساعت شبگردی در کوچه‌پس‌کوچه‌های تبریز است که قابل‌انتشار بود! بعضاً می‌پرسند مگر در تبریز هم این‌گونه خانواده‌ها هستند؟ باید گفت آری بسیارند!

خانم محیا واحدی، مسئول خانه علم دروازه غار تهران در گفت‌و‌گو با خبرنگار فارس در تبریز، گفت: جمعیت امام علی (ع) یک سازمان مردم‌نهاد هست که از سال ۱۳۷۸ فعالیت خود را آغاز کرده است و تأمین تمامی منابع آن از طریق مردم و کاملاً مستقل است.

وی گفت: آیین کوچه گردان عاشق یکی از طرح‌های جمعیت امداد دانشجویی مردمی امام علی (ع) است که امسال هفدهمین سالی است که در اقصی نقاط کشور با تمرکز به بحث فقر در جامعه برگزار می‌شود.

واحدی تصریح کرد:اتفاقی که در آئین کوچه گردان عاشق می‌افتد این است که جامعه بتواند به فقر و زندگی فقرا ورود پیدا کند.

وی خاطرنشان کرد: اما برای شناسایی این نیازمندان گروه‌های دو یا سه نفرِه وارد محلات شده و با پرس‌وجو و کسب اطلاعات نیازمندان را شناسایی کرده و ارتباطی با آن‌ها ایجاد کرده و وارد صحبت با آن‌ها می‌شوند تا از وضعیت اشتغال، وجود یا عدم امکاناتی نظیر آب و برق و گاز، وضعیت تحصیل فرزندانشان و حتی وضعیت اعتیادشان اطلاعاتی را کسب کنند تا بتوانند نسبت به ضعف‌ها و کمبودهای هر خانواده، نسبت به رفع نیازشان گامی مؤثر بردارند. البته عمدتاً جمعیت امام علی رسیدگی به مشکلات کودکان و یاری و مددرسانی به آن‌ها را سرلوحه کار خود قرار داده و اعتقاد دارد که هر کودک عضوی از این جامعه است و حقی دارد و باکمی آگاهی و رسیدن به یک باور قلبی می‌تواند مشکلات را از پیش رو بردارد.

مسئول خانه علم دروازه غار تهران در پایان می‌گوید: امسال نیز جمعیت امام علی در استان آذربایجان اقدام به تهیه ۱۵۰ کیسه مواد غذایی، بهداشتی جهت یاری قشر نیازمند سه محله فقیرنشین شهر کرده است.