ترس دارم،از لاشخورها!
ترس دارم،از لاشخورها!

اویاقلیق:میخواهم بنویسم که دیگر امیدی نیست ومقاومت بیفایده است،اماترس دارم ازفرصت طلبان! میخواهم بنویسم که بوی خیانت می آید ویا حماقت،اماترس دارم ازدشمنان! میخواهم بنویسم که آنقدر گفتندوگفتند تاکه ملکه ذهن این سربازان شدکه نباید مفت بازی کنندو وقت بگذرانندتابرگردندبه تیم محبوبشان،اما باز میترسم از طماعان! میخواهم بنویسم که این تیم،تیم قهرمانی نیست ونخواهدبود،اما…اما ترس […]

اویاقلیق:میخواهم بنویسم که دیگر امیدی نیست ومقاومت بیفایده است،اماترس دارم ازفرصت طلبان!
میخواهم بنویسم که بوی خیانت می آید ویا حماقت،اماترس دارم ازدشمنان!
میخواهم بنویسم که آنقدر گفتندوگفتند تاکه ملکه ذهن این سربازان شدکه نباید مفت بازی کنندو وقت بگذرانندتابرگردندبه تیم محبوبشان،اما باز میترسم از طماعان!
میخواهم بنویسم که این تیم،تیم قهرمانی نیست ونخواهدبود،اما…اما ترس دارم از لاشخورها !
میخواهم بنویسم که یاتونی نمیتواندویا اینها راهی را میروندکه حبیب گردانی خودی،درآخرهای فصل قبل رفت،اما ترس دارم از کفتارهای زنده خوار!
میترسم از آنانکه مثل مردارخورها درانتظارندکه یکی بمیردوبریزندبرسرمیت او!
میترسم تابنویسم!
میترسم بنویسم،که روزی ننویسم:«ازچاله درآمدیم ودرچاه شدیم» !
…..بازهم میترسم که بنویسم،زیرادشمنان درکمینندوآن مربی پرمدعاکه شکایتش برعلیه تراختور،برروی میز کمیته انظباتی،منتظرتعیین زمان دادرسی است،درانتظارلغزش قلم من است!
میترسم که بنویسم!
،زیرابیجا بیدلیل نبوده که او ازسه تیم اخراج شده ومنجمله ازخودهمین تراختور!ترس من بیجانیست که امام سجادفرمود:مومن نبایداز یک سوراخ دوبارگزیده شود!
…اماباید بنویسم که بااین تیم هیچ امیدی نه به قهرمانی،بلکه به خودنمائی هم نیست،که اگرننویسم،خیانت است!چون حمایت بیجاحماقت است وعین خیانت!
همچنانکه ازتونی،بموقعش حمایت کردیم،بموقعش نیز باید هدایتش کنیم!اماحیف که «مردارخورها»و«لاشخورها»درانتظار«موت»کسی نشسته اند،وبدتراز آن «کفتارها»که زنده-زنده شکاررامیخورندو«زجرکش»میکنند!
پس بگذارننویسیم واگرقراراست،شکارکسی شویم ،چه بهترکه شکار«شیر»شویم!

*********************

یاددشات از ساوالان-اردبیل