“ما دوباره آمدیم” سرزمین افسانه ها… حماسه های جاویدان… حضور غیرتمند، هرجایی که احساس نیاز بوده… ما همان مردمیم که گرسنه ماندیم و آنقدر مقاومت کردیم که کوچه هایمان “امیرخیز”نام گرفت…دیاری که از کوچه پس کوچه هایش سردار و سالار تحویل میدهد… ما همان مردم دلاوریم، که هیچ ملت و نژاد و قومیتی، جرات ندارد […]

“ما دوباره آمدیم”

سرزمین افسانه ها…
حماسه های جاویدان…
حضور غیرتمند، هرجایی که احساس نیاز بوده…
ما همان مردمیم که گرسنه ماندیم و آنقدر مقاومت کردیم که کوچه هایمان “امیرخیز”نام گرفت…دیاری که از کوچه پس کوچه هایش سردار و سالار تحویل میدهد…
ما همان مردم دلاوریم، که هیچ ملت و نژاد و قومیتی، جرات ندارد غیرت و تعصبمان را زیر سوال ببرد…
بارها آزمون گرفته شد و همیشه سربلند بیرون آمدیم…
از شما چه پنهان..تا بحال به این اندازه، مشتاق اتمام تعطیلات پیش فصل نبودیم…
لحظه شماری کرده ایم…برای امروز…برای همین فردا…
هفته ها و روزها..ساعت ها…منتظر ماندیم تا برسد…
اشکهایمان را پاک میکنیم…وفادار به همه آنهایی که باهم، با اشک راهی خانه هایمان شدیم…درد تن و دل…
ما فراموشکار نیستیم…
ما محتاج هیچ دستی نیستیم برای پاک کردن اشکهایمان…
هنوز دست غیرت و عشقمان فلج نشده…
می آییم..
می آییم و اشک همدیگر را پاک میکنیم
می آییم  تا نشان دهیم، برخواستن “توراجی”زخمی از خاک…برخواستن ققنوس از خاکستر، افسانه نیست
ما مردمان تحقق افسانه هاییم…
می آییم و نشانتان می دهیم، که ما خودمان خنده و شادی مان را میسازیم
خودمان قهرمان میشویم و بر بلندای قله افتخار و غرور می ایستیم
بدون کمک هیچ غریبه ای…
بدون کمک هیچ “مافیایی”
بدون کمک هیچ “هیئت رئیسه ای با لهجه خاص!”
بدون کمک “فغانی ها و محسن ترکی ها”

ما می آییم و خودمان، با زور بازویمان قهرمان میشویم…
می بینید…
ما مردمان همیشه سرفرازیم
آذربایجانی که همیشه روی پای خود ایستاده… و هیچوقت ظلم و نامردی را بی جواب نگذاشته
که اگر گذاشته بود، امروز مظهر غیرت و تعصب در جای جای این سرزمین نبودیم…
فردا، از اشک پیرمرد روستایی تا پسر بچه های شهری…از ناله های پر حسرت مادران چشم انتظار تا دختران شال قرمز…همه و همه را با شادی و پیروزی عوض میکنیم…می آییم تا از نو بنوازیم، اوای قهرمانی را
تا نشان دهیم
“یئل یاتار طوفان یاتار، یاتماز تیراختور بایراقی”